گنجور

 
ترکی شیرازی

فلک تا کی جفا بر آل پیغمبر روا دارد

روا تا کی جفا با اهل بیت مصطفی دارد

بیا در کربلا ای دل! به حسرت دیده ای بگشا

به طرف گلشنش بنگر چه رنگی لاله ها دارد

سراسر لاله هایش، نوجوانان بنی هاشم

که زهرا بهرشان چون لاله بر دل داغ ها دارد

علمدار سپاه و ساقی بزم وفا عباس

کنار آب، لب تشنه دو دست از تن جدا دارد

علی اکبر آن آیینهٔ رخسار پیغمبر

تنی صد پاره و فرقی ز تیغ کین دو تا دارد

یتیم مجتبی قاسم به یاری عموی خود

حنا از خون فرق خویشتن، بردست و پا دارد

نشسته زیر خنجر تشنه لب سبط نبی اما

به هرگامی که بردارد نگاهی بر قفا دارد

حسین ای کشتهٔ راه خدا! دریاب «ترکی» را

که این پیرانه سر بر سر،هوای کربلا دارد

شها!گویند شد در کربلایت هر کسی مدفون

پس از مردن، چه ترس از پرسش روز جزا دارد