ز جا برخیز ای رعنا جوان گلعذار من
نظر کن تو به حال زار و چشم اشکبار من
تو تا رفتی به میدان، جان شیرینم برفت از تن
سیه شد بی رخ چون آفتابت روزگار من
ز طفلی پرورش دادم تو را تا آنکه در پیری
تو باشی مونس تنهایی شب های تار من
ز زلف و عارضت خوش داشتم روز و شبی اما
ز هجرت گشت یکسان، عاقبت لیل و نهار من
به جان ناتوانم زد شبیخون لشکر هجرت
به یغما برد یکسر طاقت و صبر و قرار من
غمم زایل شدی هر گه که می دیدم جمالت را
فزون غم در دلم بی تو شود ای غمگسار من
امیدم بود ای مادر که بندم حجلهٔ عیش ات
فغان از بخت تو آه از دل امیدوار من
پس ازمرگ امام مجتبی دل خوش به تو بودم
که بودی از حسن باب کرامت یادگار من
فتادی تا به خاک از پشت زین ای سرو خونینم
شد از افتادنت از کف، عنان اختیار من
پس از قتل تو ای رعنا جوان! تا جان به تن دارم
نهان هرگز نگردد گریه های آشکار من
حلالت باد آن شیری که از پستان من خوردی
که کردی جان نثاری ای شهید جان نثار من
دریغا تشنه لب قاسم به غربت داد جان «ترکی»
که آتش زد به جان خلق، شعر آبدار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از فقدان عزیز خود، قاسم، سخن میگوید و احساس درد و عاطفهاش را نسبت به او ابراز میکند. او یادآوری میکند که چگونه قاسم را از کودکی پرورش داده و اکنون دوری او موجب شده است روزگارش سیاه و شبهایش تاریک شود. شاعر از غم هجرت و فقدان قاسم ناله میکند و به یاد روزهایی میافتد که با زیبایی او زندگیاش رنگ و بویی دیگر داشت. او همچنین به عشق و محبتش نسبت به قاسم اشاره میکند و نگران آینده بدون اوست. در نهایت، شاعر از تشنگی قاسم و غمهای به جا مانده از او سخن میگوید و دیگر هیچگاه اشکهایش از یاد او خشک نخواهد شد.
هوش مصنوعی: ای زیبای جوان، از جا برخیز و به حال خراب و چشمهای اشکآلود من نگاهی بینداز.
هوش مصنوعی: وقتی تو به میدان رفتی، زندگی عزیزم از بدنم خارج شد و روزگارم بدون وجود تو مانند شب تاریک و بدون نور است.
هوش مصنوعی: از کودکی تو را بزرگ کردم تا زمانی که در پیری، همراه و مونس تنهاییهای شبهای تار من باشی.
هوش مصنوعی: من روز و شب را به خاطر زیباییها و موهایت دوست داشتم، اما در نهایت به خاطر دوریات، روز و شب برای من یکسان و بیمعنا شده است.
هوش مصنوعی: لشکری از هجرت به جان ناتوانم هجوم آورد و تمام طاقت و صبر و آرامشم را به یغما برد.
هوش مصنوعی: هر بار که روی تو را میدیدم، غم از دلم رخت برمیبست. ای تسلیبخش دردهایم، بیتو غم در دلم بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: امید داشتم ای مادر که به شادی و خوشبختی تو کمک کنم، اما افسوس که بخت تو بیرحم است و من هم از این موضوع نگران و ناامیدم.
هوش مصنوعی: بعد از فوت امام مجتبی، دل من به خاطر تو آرام بود که تو یادگار حسن، باب کرامت هستی.
هوش مصنوعی: ای سرو خونین من! تو که از پشت زین بر زمین افتادی، من نیز از این سقوط تو اختیار و فرمان خود را از دست دادم.
هوش مصنوعی: پس از اینکه تو ای جوان زیبا، کشته شدی، هرگز گریههای آشکارم را نشان نخواهم داد، حتی تا زمانی که جان در بدن دارم.
هوش مصنوعی: دعا میکنم برای تو که شیر مادری را نوشیدی؛ تو که جانم را فدای تو کردهام، ای قهرمان جان نثار من.
هوش مصنوعی: ناله و افسوسی از قاسم که با تشنگی جان خود را فدای غربت کرد. این داستان، شعری زنده و پرشور است که آتش عشق و احساس را در دلها شعلهور کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا جانانهای باید که باشد غم گسارِ من
میانِ نازکش باشد همه شب در کنارِ من
چه خوش باشد دل آرامی که چون از خواب برخیزد
به غمزه چشمِ مستِ او کند دفعِ خمار من
اگر باشد قیامت باشد اللّهمَّ ارزُقنا
[...]
سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من
که فتحالباب هجرانست و تحویل نگار من
مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او
از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من
من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل
[...]
پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من
ببین صد حرف غم در هر خط از لوح مزار من
به کویت بس که آه آتشین از دل برآوردم
سگت را داغها مانده ست بر جان یادگار من
نبیند کس فروغ مهر را تا حشر اگر ناگه
[...]
چنان گردد خیالش چشم اشکبار من
که میپندارم اینک خواهد آمد در کنار من
شب هجران چه سان بر بستر راحت نهم پهلو
که هر مو دور ازو خاریست در جسم فکار من
ز من دارد فراغ آنشوخ و من در آتش محنت
[...]
به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من
به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.