لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مولانا

بت بی‌نقش و نگارم جز تو یار ندارم

توی آرام دل من مبر ای دوست قرارم

ز جفای تو حزینم جز عشقت نگزینم

هوسی نیست جز اینم جز از این کار ندارم

تو به رخسار چو ماهی چه لطیفی و چه شاهی

تو مرا پشت و پناهی ز تو آراسته کارم

جز عشقت نپذیرم جز زلف تو نگیرم

که در این عهد چو تیرم که بر این چنگ چو تارم

تن ما را همه جان کن همه را گوهر کان کن

ز طرب چشمه روان کن به سوی باغ و بهارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۶۱۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ترکی شیرازی

گر چه انداخته زلفت گرهی سخت به کارم

همچنان چشم گشایش ز سر زلف تو دارم

روی بنما و به یغما ببر آرام و شکیبم

زلف بگشا و به تاراج بده صبر و قرارم

تا به دست آن سر زلفین پریشان تو یازم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه