گنجور

 
ترکی شیرازی

خوش والدی که چون تویی او را ولد بود

بر والدی چنین، همه کس را حسد بود

هر والدی که می نگری هست با ولد

بر هر ولد، نه خوبی این خط و خد بود

چون تو ولد به خانهٔ هر والدی که هست

او را ز میوه های بهشتی رسد بود

رخ ماه آسمان و، قدت سرو بوستان

بوی سیاه موی تو خوشتر زند بود

بر ماه آسمان، نه چنین لطف و دلبری ست

بر سرو بوستان، نه چنین حسن قد بود

حسن تو را به حسن نکویان، چه نسبت است

بسیار فرق ها ز صنم تا صمد بود

دامان و حبیب باد صبا پر ز عنبر است

او را مگر به زلف تو داد و ستد بود

هر کس که نیست در سر او شور عشق تو

انسان ندانمش که کم از دیو و دد بود

بنیاد سد، ز جای کند سیل اشک من

گر در رهش ز آهن و پولاد سد بود

روزی برای تجربه از من به خواه، جان

تا بنگری محبت من، تا چه حد بود

دوری نمودن تو ز«ترکی» پری رخا!

مانا حدیث دوری جان، از جسد بود