گنجور

 
ترکی شیرازی

رخت چو ماه دو پنج و چهار را ماند

سواد زلف تو شبهای تار را ماند

به گرد عارض و، پشت لب تو سبزه و خط

کنار آب بقا سبزه زار را ماند

دهان چو حقهٔ یاقوت و، عقد دندانت

میان حقه، در شاهسوار را ماند

نسیم کوی تو گویا بود نسیم بهشت

شمیم موی تو مشک تتار را ماند

ز حادثات شد ایمن، هر آن که دل به تو داد

از آنکه مهر تو رویین حصار را ماند

به گاه جود و سخاوت، کف در افشانت

ز درفشانی، ابر بهار را ماند

حدیث خلق خوشت چون رقم کند «ترکی»

صریر خامه اش آوازه تار را ماند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode