گنجور

 
ترکی شیرازی

باز دیوانه شدم من، غل و زنجیر کجاست؟

دلبری را که بود زلف گره گیر کجاست؟

من خرابم ز غم یار، حریفان مددی

ساقی میکده با داروی تعمیر کجاست؟

دلبرم مست و خراب است و، به کف شمشیرش

تن مجروح مرا طاقت شمشیر کجاست؟

در دلم هست که از دوست، نمایم گله ای

چون نشینم ببرش قوهٔ تقریر کجاست؟

عهد کردم که دگر، دل نسپارم به کسی

خوب عهدی ست ولی چاره تقدیر کجاست؟

خواهم ار شعر نویسم گخ و گاهی «ترکی»

بسکه افسرده دلم، حالت تحریر کجاست؟