گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ترکی شیرازی

ساقی چه می ایی بود که در ساغر من ریخت

کآتش ز یکی جام، ز پا تا سر من ریخت

این می چه می ایی بود که از خوردن این می

چون قطرهٔ باران، عرق از پیکر من ریخت

بی شک می عشق است و همین است و جز این نیست

این می که به پیمانهٔ من دلبر من ریخت

خون من درویش تهی دست حلالش

گر خون من آن دلبر سیمین بر من ریخت

تیری ز کمان خانهٔ ابروش رها کرد

خونی که نبود از بدن لاغر من ریخت

درج گهرش دیدم و یاقوت لبش را

از دیدهٔ دریایی من، گوهر من ریخت

من مرغ خوش الحانم و، از سنگ حوادث

افسوس و صد افسوس که بال و پر من ریخت

«ترکی» به کفم دفتر اشعار فروشست

سیلاب سرشکی که ز چشم تر من ریخت