ساقی چه می ایی بود که در ساغر من ریخت
کآتش ز یکی جام، ز پا تا سر من ریخت
این می چه می ایی بود که از خوردن این می
چون قطرهٔ باران، عرق از پیکر من ریخت
بی شک می عشق است و همین است و جز این نیست
این می که به پیمانهٔ من دلبر من ریخت
خون من درویش تهی دست حلالش
گر خون من آن دلبر سیمین بر من ریخت
تیری ز کمان خانهٔ ابروش رها کرد
خونی که نبود از بدن لاغر من ریخت
درج گهرش دیدم و یاقوت لبش را
از دیدهٔ دریایی من، گوهر من ریخت
من مرغ خوش الحانم و، از سنگ حوادث
افسوس و صد افسوس که بال و پر من ریخت
«ترکی» به کفم دفتر اشعار فروشست
سیلاب سرشکی که ز چشم تر من ریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زان اشککه چون شمع زچشمتر من ریخت
مجلس همهرنگین شد و گل در بر من ریخت
آهنگ غروری چو شرر در سرم افتاد
تا چشم به پرواز گشودم پر من ریخت
افسون غنا خواب مرا تلخ برآورد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.