چشم تو به یک کرشمه ای یارا!
بربود زدست، طاقت ما را
تا چند کنی پریش و آشفته
آن زلف دراز و عنبر آسا را
زین بیش مکن پریش و سرگردان
این دل شده عاشقان شیدا را
از لعل تو مرده می شود زنده
کو آنکه خبر دهد مسیحا را
یک روز کمند زلف خود بگشا
نخجیر کن آهوان صحرا را
یک لحظه کنار چشم من بنشین
و آنگاه ببین تو موج دریا را
اسکندر غمزه ات به یک حمله
درهم شکند سپاه دارا را
اسلام تو ای محمدی مذهب!
منسوخ نمود دین عیسی را
«ترکی» ندهد ز دست دامانت
کن مرحمت آن فتاده از پا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.