ای جمالت! زماه تابان به
لب لعلت، ز آب حیوان به
بوی زلفت ز بوی گل خوشتر
خط سبزت ز برگ ریحان به
نیست نخلی چو سرو در بستان
نخل قدت ز سرو بستان به
در دندان صاف رخشانت
از لطافت ز در عمان به
گرچه جان بهتر است از همه چیز
لیک هستی مرا تو از جان به
زهر هجر توام به از تریاق
درد عشق توام ز درمان به
نعمت فقر و گنج درویشی
پیش «ترکی» ز گنج شایان به
«ترکیا» گر هزار دستانی
ور شوی از هزاردستان به
شعر گفتن بود کمال، ولی
نیست چیزی ز حفظ قرآن به