گنجور

 
طغرل احراری

ندارد میل الفت وضع آزادی‌پسند ما

بود چون سرو عریانی به بر ما را پرند ما

صدای محمل راه نفس شد اضطراب دل

به غیر از ناله کی خیزد دگر درد از سپند ما؟!

لب شیرین چو خسرو سرنوشت خامه ما شد

شکر ریزد سراپا همچو نی از بند بند ما!

محیط یک جهان معنی شدیم امروز در عالم

صدای کوس نوبت می‌زند کوه پهند ما

ز بس داریم ما غواصی بحر سخن اکنون

گهر از قلزم معنی کشد فکر بلند ما

غزال دشت وحشت گشت صید وادی الفت

ز تار رشته فکر رسا باشد کمند ما

خرام رایض کلک کف ما را چه می‌پرسی؟!

دو عالم را نماید طی به یک جولان سمند ما!

به قلاب نفس یک عالمی در دام ما باشد

رهایی نیست اصلا صید معنی را ز بند ما!

خوشا طغرل ازین یک مصرع بیدل که می‌گوید

چرا در بند نقش ما نباشد نقشبند ما؟!

 
 
 
بیدل دهلوی

اگر تا صانع از مصنوع راهی می‌توان بردن

چرا دربند نقش ما نباشد نقشبند ما

طغرل احراری

همین شعر » بیت ۹

خوشا طغرل ازین یک مصرع بیدل که می‌گوید

چرا در بند نقش ما نباشد نقشبند ما؟!

صائب تبریزی

نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما!

که اخگر در گریبان دارد آتش از سپند ما

ز گیرودار ما آسوده باش ای آهوی وحشی

که از بس نارسایی چین نمی گیرد کمند ما

سیدای نسفی

ز بیتابی گریزانست جان دردمند ما

نشیند چار زانو بر سر آتش سپند ما

ندارد امتداد افغان جان دردمند ما

بود مد نگاه برق فریاد سپند ما

کدام آهو نگه امروز می آید درین صحرا

[...]

بیدل دهلوی

زگفت وگو نیامد صید جمعیت به بند ما

مگر ازسعی خاموشی نفس‌گیردکمندما

اگر از خاک‌ره تاسایه فرقی می‌توان کردن

جز این مقدار نتوان یافت از پست و بلند ما

ز سیر برق تازان شرر جولان چه می‌پرسی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه