گنجور

 
طغرل احراری

آبله شد سد ره منزلم

دست کرم را عرق سائلم

رفت دلم در پی عرض ادب

بار امانت نکشد محملم

دور مبادا ز جبینم عرق

داد به طوفان هوس ساحلم!

می‌روم از خویش به مشق تپش

بسمل شوقم ادیب قاتلم

سبز نشد مزرع آمال من

نیست به جز یأس دگر حاصلم!

چند روی از پی این داروگیر؟!

گشت چو منصور حق از باطلم!

دور سخن آمده اکنون به من

سلسله حلقه این محفلم!

سالک راهی نشود باورت

هرچه زبان گفت ز حرف دلم

حرمت خونم که حلال تو باد

ناز به تیغ تو کند بسملم

دوش گذشتم سوی باغ سخن

گل دمد امروز ز آب و گلم

طغرل ازین مصرع بیدل خوشم

بی‌تو فتادست الم بر دلم!

 
 
 
بیدل دهلوی

بار نفس می‌کشم و چاره نیست

بی‌تو فتاده‌ست الم بر دلم

طغرل احراری

همین شعر » بیت ۱۱

طغرل ازین مصرع بیدل خوشم

بی‌تو فتادست الم بر دلم!

صوفی محمد هروی

زآتش غم گشت کباب این دلم

چاره من کن که درین مشکلم

شیخ بهایی

حرف الهی چو برآرد علم

زهره قلم را که نگردد قلم

بیدل دهلوی

مزرع تسلیم ادب حاصلم

سر نکشد گردن آب و گلم

موج ‌گهر نیستم اما ز ضعف

آبله‌ گل‌کرده ره منزلم

خاک ندامت به سر عاجزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه