گنجور

 
طغرل احراری

بس که شب تا روز از غم گریه‌ها دارد چراغ

از زبان شعله عرض مدعا دارد چراغ

حیرتی دارم که دائم نانش اندر روغن است

ناله و فریاد هر ساعت چرا دارد چراغ؟!

بهر دفع لشکر ظلمت کنون شب تا سحر

از پر پروانه از آتش لوا دارد چراغ

در محیط آتش غم کشتی امید او

کی به جز پروانه فکر ناخدا دارد چراغ؟!

طغرل این اسرار مخفی نیک روشن شد مرا

کش ازین بی‌طاقتی یک مدعا دارد چراغ!