گنجور

 
طغرل احراری

نرگس مست تو آلوی هراتم ندهد

حلقه زلف تو از بند نجاتم ندهد!

جانب کوی تو خواهم که کنم پروازی

شهپر بال رسایی به قناتم ندهد

وه که اموال جمالت به نصاب است کنون

لعل جان‌بخش تو یک بوسه زکاتم ندهد!

من به اغیار تو هر لحظه به جنگ و جدلم

لیک ترسم که خلاصی ز جهاتم ندهد

شکر یادت کنم امروز که اقبال مرا

به حریم حرمت گر درجاتم ندهد

دل به زلف تو گرو دادم و بخت بد من

در غم عشق تو جز صبر و ثباتم ندهد

من که در مهره سوداش فتادم طغرل

ترسم از کشتی آن رخ که به ماتم ندهد