قبای عافیت در بر ندارم
کلاه دلخوشی بر سر ندارم
صراحی قسمتم درخواب کردن
چو بالین یافتم، بستر ندارم
ندیدم هیچ گه یاری ز کوکب
تو گویی بر فلک اختر ندارم
ز گریه، درسها بر صفحه رخ
روان کردم، ولی از بر ندارم
به مرغ تیر مانم از ضعیفی
که بالی در پناه پر ندارم
چو طغرا بس که نومیدم ز گردون
به کامم گشت و من باور ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو گل بهر نثار ار زر ندارم
همینم بس که درد سر ندارم
به عالم غیر تو دلبر ندارم
بجز لطفت کسی دیگر ندارم
گرم چرخ فلک هم دست باشد
من از خاک درت سر بر ندارم
بجز بوی سر زلفت نگارا
[...]
به مسکینی سر گوهر ندارم
ولی از گوهری دل برندارم
ز بس نومیدم از بیداد گردون
به کامم گشت و من باور ندارم
که میگوید که من دلبر ندارم
که از زلف بتان دل برندارم
دل صدپارهام را مرهمی کو
که تاب خنجر دیگر ندارم
خوشم با گلستان چشم خونین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.