صد جامه پوشد از شرم، سرو خجسته قامت
جایی که آن سهی قد، از پیرهن برآید
میدان شناس داغم، مردآزمای شورش
از عهده دل من، کی سوختن برآید؟
نیش وطن دلم را نوش است در غریبی
گل قدر خار داند، چون از چمن برآید
زین گونه ام که غربت دامن گرفته، ترسم
کز آتش فراقم، دود از وطن برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران
[...]
از روی نو خط یار هر جا سخن برآید
گرد از بهار خیزد دود از چمن برآید
گردند از خجالت سیمین بران قبا پوش
آنجا که یوسف مااز پیرهن برآید
هر چند گفتگو را نازک کند لب او
[...]
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانم یا جان ز تن برآید
بنمای رو که جانها گردد فدای رویت
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
هر قوم راست راهی، شاهی و قبلهگاهی
[...]
از حقهٔ دهانش هر گه سخن برآید
آب از عقیق ریزد دُرّ از عدن برآید
از شوق صبح تیغش مانند موج شبنم
گلهای زخم دل را آب از دهن برآید
از روی داغ حسرت گر پنبه باز گیرم
[...]
زان شمع گلعذاران، هرجا سخن برآید
پروانه از چراغان، مرغ از چمن برآید
گر طره برفشاند، آن عنبرین سلاسل
شوریده سر به بویش، مشک از ختن برآید
در هر زمین که گردد، میراب عشق، دهقان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.