گنجور

 
طبیب اصفهانی

چون از طرف چمن آن سر و سیمین‌بر شود پیدا

ز غوغای تذروان شورش محشر شود پیدا

درین گلشن ازین داغم که نوپرواز مرغان را

رسد عهد گرفتاری چو بال و پر شود پیدا

نمی‌دانم زیان و سود بازار محبت را

همی‌دانم که کالای وفا کمتر شود پیدا

چه حرفست این که می‌آید ز بلبل کار پروانه

ترا چون من کجا یک عاشق دیگر شود پیدا

عجب نبود طبیب ار خنده‌اش بر گریه‌ام آید

که مستان را نشاط از ریزش ساغر شود پیدا

 
sunny dark_mode