دیگر، دلم، خدنگِ جفا را نشان شدهست
جُرمی ز من، مگر به تو خاطِرنشان شدهست؟
بیوعده آمدی که ز شادی شَوَم هَلاک
دل در گمان که یار به من، مهربان شدهست
پاک است دامنش ولی از اختلاطِ غیر
حقّ، با دل من است؛ اگر بدگمان شدهست
تا بسته، باز، رَخْتِ سَفَر در قفایِ یار
صد کاروانِ اشک ز چشمم، روان شدهست
بیمهرِ دیگران و نکویان، طبیب را
تَرْسَم گمان کنند که چون دیگران شدهست