کیست آن ستوده برده برون از فسار سر
وان آدمی که کرد بر او افتخار خر
این یک همی منم دگر آن خواجگی ادیب
آن تازباز مرد گل افزوش خار خر
من طبع شعر دارم و او تازی ادیب
پر کرده از هوا و هوس باد سار سر
من شعرهای بیمزه گویم گران بوزن
او تازی غریب بیان کالخدار ذر
آواز شعر کرکر من هر که بشنود
گوشش شود ز بانگ من زشت کارگر
در آینه ببایدمان هر دو بنگرید
چونانکه درنگاشته خود نگارگر
من شعر بد سرایم و کس خواستار نی
ور هست نیست کس ز منش خواستارتر
او اندر آب تیره رید و من در آینه
بی پیرهن رید نکند پود و تار تر
بی نفع و بی ضرر دو کلوکیم خر فشار
زو کرده نفع نافع و برده زضار ضر
جائی که بگذریم ز دیدار ما شود
صد کار خیر از من وزان خر فشار شر
ای خواجگی ادیب گرانمایه اصیل
بود آنگهی که بود بحال صغار غر
اکنون شد از کبار و همی بر گرد بطبع
از مازنه خوید وز گند کبار بر
من چون لحام کورم و او چون کلنگ لنگ
آورده من بدین و بدو کنده باربر
او هست تازباز و خوهد نر و ماده نی
چون گاو و خر شده زپی تاز باربر
آن تازباز را که نباشد بکیسه سیم
با آن دگر که نیست به بند ازار زر
هر جا که بگذرد بسوی تاز بنگرد
آید ز تاز تیز بدان تازباز بر
چاریم هردو آن بیکی هجو مضمر است
تا هجو از که کرد خوهد زین دوچار چر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به طرز طنزی دو شخصیت را به تصویر میکشد: یک شاعر بیکیفیت و یک ادیب محترم. شاعر خود را ستوده و بلندپرواز توصیف میکند، اما در واقع شعرهای او بیمزه و بیارزش است. در مقابل، ادیب هرچند قدرتمند و معتبر است، اما به نظر میرسد که به خاطر نزدیکی به شاعر آسیب میبیند. شاعر و ادیب هر دو از لحاظ هنری و اجتماعی در موقعیتهای ضعیفی قرار دارند، و این تنش میان آنها، اشاره به معضلات و مشکلات اجتماعی و هنری زمانه دارد. در نهایت، هر دو شخصیت کم و بیش به یک نتیجهی تسلیمآمیز میرسند؛ هرچند که ظاهرشان متفاوت است، هر دو در عمق به یک بیسوادی و ناکامی مشابه دچارند.
هوش مصنوعی: کیست آن فرد ستوده که بتواند از میان برود و از جمع خارج شود، و آن کسی که بر او افتخار شده، همانند یک خر است.
هوش مصنوعی: من همانطور که هستم، دیگر کسی که همیشه در حال آراسته و یادگیری است، کسی که در میان گلها میدرخشد و از خارها آسیب نمیبیند.
هوش مصنوعی: من به شعر و ادبیات علاقهمندم، اما او فقط به دنبال لذتها و خوشگذرانیهای زودگذر است.
هوش مصنوعی: من شعرهای بیمزهای میگویم که وزن و قافیه آنها سنگین و پیچیده است، مانند کسی که به زبان غریب و ناآشنا سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اگر کسی صدای شعر من را بشنود، ممکن است به خاطر صدای زشت من، وحشتزده و ناراحت شود.
هوش مصنوعی: ما باید در آینه یکدیگر را ببینیم، مانند آنچه که یک نقاش به تصویر خود نگاه میکند.
هوش مصنوعی: من شعر ضعیفی میسازم و کسی هم آن را نمیخواهد. اگرچه کسی نیست که از من بیشتر خواهان باشد، اما هیچکس به شعر من توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: او در آب کدر و گلآلود اقدام به کاری میکند و من در آینه بدون لباس، کاری انجام میدهم که تار و پود را مختل نکند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که ما در وضعیت بیفایده و بیضرر زندگی میکنیم، مانند دو کلاغ که در کنار هم نشستهاند. در واقع، فشار زندگی باعث شده که ما از نفعهای مثبت دور شویم و از ضررهای منفی نیز مصون بمانیم. زندگی گاهی ما را به وضعیتی میکشاند که نه خوشی میبینیم و نه ناراحتی.
هوش مصنوعی: جایی که ما از دیدار همدیگر بگذریم، کارهای خوبی از من انجام میشود و فشار بدی از آن شخص کم میشود.
هوش مصنوعی: ای بزرگمرد ادیب و باارزش، تو زمانی حقیقتاً باارزش بودی که با روحیهای از نیکی و لطف به جوانان رفتار کردی.
هوش مصنوعی: اکنون از بزرگان و اهل علم بیاموز و از آنها بهرهمند شو، تا اینکه در آلودگیهای زندگی غرق نشوی.
هوش مصنوعی: من مانند لحام کور هستم، و او مانند کلنگی است که لنگ است. من به او بار میدهم و او برای من زمین میکند.
هوش مصنوعی: او همچنان جوان و شاداب است و به مانند نر و مادهای که با هم تناسب دارند، در زندگی پر از نشاط و جنبوجوش است. مانند گاو و خر که هرکدام ویژگیهای خاص خود را دارند، او نیز از ویژگیهای منحصر به فردی برخوردار است.
هوش مصنوعی: آن کسی که در زندگیاش پول و ثروت ندارد، نمیتواند خود را به همان اندازه با کسی که در بند زنجیر طلا است، مقایسه کند.
هوش مصنوعی: هر جا که او از راهی بگذرد، به تازگی و شادابی توجه کند و به سوی تازهجویی و سرعت برگردد.
هوش مصنوعی: در این شعر گفته میشود که هر دو طرف در یک انتقاد و عیبجویی نهفتهاند و سوال میشود که از چه کسی باید این انتقاد و عیبجویی را شروع کرد، زیرا هر دو طرف ممکن است دچار مشکلاتی باشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروست و بت نگار من آن ماه جانور
ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
[...]
اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ
سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر
آن سوسن سپید شکفته به باغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر
پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر
کز نیل ابره استش و از عاج آستر
تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر
باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر
اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد
هرگز نیامده ببر من چنو پسر
تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.