عمرم افزونی گرفت از لذت عشق عمر
لذت عشق عمر عمر مرا نارد بسر
بسر خواهد شدن عمر من اندر عشق تو
هم بسر باز آرم از عشق عمر عمری دگر
بر رخ چون جنتش کردم نگاهی در زمان
از لب چون کوثرش بوسه مزیدم چون شکر
گفتم ای شیرین پسر گویند در جنات عدن
بر لب کوثر عمر ساقی دهد صبح آبخور
بر لب کوثر عمر ساقی بود آنجا چو هست
بر لب تو کوثر اینجا طرفه کاری ای پسر
با بناگوش و لب و زلف سیاه و خال او
عشقبازیرا بدانم داد چون دید ظفر
گفتم ایجان پدر دانی پدر داری بگفت
چون عمر باشم چه خواهی تا نباشم دادگر
عشقبازی با عمر بازی همی پنداشتم
بود باری بازئی با جان و کاری با خطر
عهد با عشق عمر چونان ببستم من ولی
عشقبازیهای پیشش را هبا کرد و هدر
جز عمر معشوق اگر گیرم نیم چون رافضی
خارج از ممدوح جز سید حسین بن عمر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.