گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ای نامی از تو نام خداوند ذوالفقار

در دین سید ولد آدم افتخار

هم خلق سید ولد آدمی ز لطف

همنام و هم سخای خداوند ذوالفقار

از ذوالفقار جود تو شد کشته آز و بخل

همچون ز ذوالفقار علی عمرو و ذوالخمار

از بخل خالی است دل جود ورز تو

بر روی جود خالی و در چشم بخل خار

از فخر دین خال به نیکیت یاد کرد

از بهر آنکه ماندی ازو نیک یادگار

جایش بهشت باد که در خاندان خویش

پرورده بهشت شد آن مفخر تبار

اعمال نیک او شده از مرگ منقطع

بل کز تو شد یکی عمل نیک او هزار

زنده کند پدر را فرزند نیکنام

نام پدر تو از پسر خویش زنده دار

خاص خدایگانی خلق خدای را

یاری دهی بنیکی بادت خدای یار

از روزگار دولت تو خاص و عام را

از چنگ غم نجاتست از جور روزگار

در سینه تو بحر سخا موج میزند

تا غرق نعمت تو شوند اهل این دیار

از بیشمار خواسته بخشیدن تو نیست

در فهم و وهم خواسته بخشیت را شمار

با اهل علم و عقل بتقریر علم و عقل

کم پیشی سخاوت تو نیست بر قرار

اندر میان دلها شاهی است مهر تو

بگرفته زین کنار جهان تا بدان کنار

اقبال و بخت و دولت و پیروز روز را

فرزند نازنینی پرورده در کنار

قبله در سرای تو است اهل فضل را

گرد سرای تو فلک فضل را مدار

در خدمت تو اهل هنر را دین و فضل

وز خدمت تو دوری شین است و عیب و عار

هر شاعری که بوسه دهد بر رکاب تو

گردد بدولت تو بر اسب سخن سوار

من بوسه داده ام دگران بوسه می دهند

تا همچو من شوند و به از من هزار بار

در بنده بودن تو ز پیری مقصرم

ای بخت تو جوان ز من پیر درگذار

دلشاد باش و خرم و خوش عیش و خوش طرب

بنده نواز باش و حق اندیش و حق گذار

دهقان کشتمند رضای خدای باش

اندر زمین فربه دل تخم خیر کار

تا جاش بر گری بقیامت ثواب و مزد

اینست کار و بهتر ازین کار خود چه کار

در ماه روزه کار شب قدر کن بشکر

تا بر تو آن ثواب نهان گردد آشکار

رحمت نثار یافته باشی و مغفرت

آزادی از جهنم و زتف تفته نار

عیدت خجسته باد و تو اندر خجستگی

آیین عید ساخته و ساز عید دار

تا دور چرخ و سیر ستاره دهنده اند

هر سال و ماه را مدد از لیل و از نهار

لیل و نهار و سال و مه تو بخیر باد

با تو جهان چنانکه ترا باشد اختیار

ای سوزنی بمدح خداوند ازین نسق

در ثنا بسوزن خاطر برشته آر