گنجور

 
سوزنی سمرقندی

در دل هر که مهر ایمانست

مهر شمس حسام برهانست

آنکه بر ملک و دین جد و پدر

ملک کامران و سلطانست

پادشاهی که حرب لشگر او

از سوآل و جواب ایمانست

مدد او چو بحث حرب شود

از حدیث رسول و قرآنست

چون دو لشگر مصاف راست کند

هر کجا اوست فتح با آنست

پیش هفتاد صف بدعت ور

سپه آرا و مرد میدانست

شیخ الاسلام اهل اسلام است

که هنوز از شماره صبیانست

از بزرگان بدانش افزونست

گرچه زیشان بسال نقصانست

نه بزرگان چو بنگرند بدو

بحقیقت ز عمر تاوانست

ای بزرگی که مثل تو بجهان

همچو آب حیات پنهانست

در الفاظ تو بجان عزیز

بخرند اهل علم و ارزانست

لفظ تو در بحر خاطر تست

خاطرت نیز بحر عمانست

بر براق بهشت فخر کند

مرکبی کز تو داغ بررانست

هر کجا مرکب تو گام زند

زیر نعلش ریاض رضوانست

از خرامیدن رکاب تو شاه

جنت و خلد هر دو یکسانست

خلدوار است خانه ای که درو

کمترین بنده تو مهمانست

گفتن وصف آن سرای که تو

میهمانی درو نه امکانست

بر تو مهمان نثار کردن جان

بر خداوند خانه آسانست

در بخارا دلی مدان امروز

که نه در فرقت تو بریانست

وز جمال تو اهل نخشب را

دل و جان چون بهار و بستانست

یوسف عهدی و دو شهر بتو

این چو مصر است و آن چو کنعانست

این و آن هر دو ملک و ملک تواند

وز تو بر هر دو جای فرمانست

شرف شمس تا بود بحمل

خانه ماه تا که سرطانست

شمس اقبال تو مشرف باد

خود مه دولت تو تابانست

تا سپهر شریف را مادام

گرد خاک کثیف دورانست

بر مراد تو باد دور سپهر

دور او تا بحکم یزدانست

باد یزدان نگاهبان ملک

علم تو دینش را نگهبان است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode