همه سلامت سلطان ملک مشرق و چین
همه سعادت میر عمید سعدالدین
که ملک دینرا بنیاد محکم است و قوی
ز تیغ بازوی آن وز بنان و خامه این
امین و مؤتمن شاه مشرق و مغرب
عمید ملک خداوند تاج و تخت و نگین
جهان چنانست از عدل خسرو شاهان
که آشیانه کند کبک بر سر شاهین
حقیقت است که در ملک شاه ملک آرا
ز رای اوست ترازوی عقل را شاهین
بگوش خسرو شیرین بود عبارت او
که دوست دارد خسرو عبارت شیرین
کسی که باشد شیرین سخن بداند کاین
سخن ز خسرو پرویز نیست وز شیرین
سخن ز خسرو چین است و لفظ میرعمید
از آنکه میرعمید است خاص خسرو چین
بگوش خسرو چین همچنان سخن گوید
که پر شود ز شکر آستین شکر چین
خط مسلسل او هرکه دید پندارد
که زلف لعبت چین است و زلف چین بر چین
بدرج خطش چون بنگرد خرد گوید
که کارنامه مانی است از کمال یقین
زهی جهان هنر کز جهان هنرمندان
همی بطوع کنند آستان تو بالین
ز آسمان تو سر بر فلک توان افراخت
نه این فلک فلکی همعنان علیین
قلم بدست دبیری به از هزار درم
مثل زدند دبیران مفلس مسکین
اگر قلم قلم تست و خط خط تو بود
به آن ز بدره دینار و درج در ثمین
خط عطاست خط تو باین و آن دادن
نه خط بخواستن ازاین و آن بقهر و بکین
یمین تو چو خط آراید آفرین شنوی
بر آن یمین خط آرای از یسار و یمین
یمین اهل قلم جز بدستخط تو نیست
بخط تو که ز خط تو نشکنند یمین
در سرای تو هست آفرین سرایانرا
حریم کعبه حاجت روا علی التعیین
بحاجت آمده ام تا قبول فرمائی
مرا بخدمت خود تا بوم رهی و رهین
بفر دولت سلطان آسمان همت
که نیکخواه ویند اهل آسمان و زمین
تو نیخکواه وئی نیخکواه تو اقبال
همیشه بادی با نیخکواه خویش قرین