گنجور

 
سوزنی سمرقندی

سپاس از خداوند بیمثل و بیچون

که با طالع سعد و با بخت میمون

خداوند را دیدم و روز بر من

بدیدار میمون او شد همایون

اجل فخر دین احمد آن صدر دنیا

که با قدر والاش گردون بود دون

بجز بر مراد دل او نباشد

نه سیر کواکب نه دوران گردون

بعالم کس از امر او سر نتابد

جز آن کاید از عالم عقل بیرون

دل و جان دولت برو هست عاشق

چو بر روی لیلی دل و جان مجنون

همه خلق مفتون نازند و نزهت

بر او ناز و نزهت همه ساله مفتون

ایا صدر دنیا که ارباب دین را

چو دینست مهر تو در سینه مخزون

هر آندل که مهر ترا شد خزانه

ز مخزون خود شاد باشد نه محزون

ثنای تو فرض است بر اهل حکمت

که بارند در مدح تو در مکنون

من آن در حکمت ندارم مهیا

که عرضه دهم بر تو هزمان دگرگون

توانم که در رشته مدحت آرم

بصدر تو خس مهره ای چند موزون

ثنای تو طبع از بدیها بشوید

بدانسان که جامه بشوید بصابون

ثنای تو ناگفته عینی است فاحش

مبادا ثناگوی صدر تو مغبون

دل حاسدانت شود خون ز حسرت

چو آید بر ایشان ز قهرت شبیخون

شبیخون قهر تو که برندارد

که از سهم بیم تو خارا شود خون

دل حاسدانت ز احسان و برت

بدست هوای تو گشته است مرهون

کریمانه بخشی و منت نخواهی

عطای کریمان بود غیر ممنون

بهامون همی تا ددان را بود جا

عمارات اعدای تو باد هامون