هر که او دیده چهره یارم
می کد رحم بر دل زارم
در جواب او
آن چنان من زگشنگی زارم
که به جان گرده را خریدارم
گفت نان ز آتش فراق کباب
در تف و تاب رو به دیوارم
گشت خلقی فراقت ای بریان
گفت از آن روی بر سر دارم
نان و بریان خوش است و کنگر ماس
گل به آن خار آرزو دارم
بره ای گر نباشد اندر پیش
هرگز او را ز شام نشمارم
جوع را چون نهان کنم در دل
چون گواهند هر دو رخسارم
صوفیا گر نمی کنی باور
فهم کن شمه ای ز گفتارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.