خادمه خندان و دل شادمان
آمد و بنشست به پیش جوان
گفت جوان را که شبت گشت روز
هیچ دگر در غم هجران مسوز
شام فراق تو به پایان رسید
درد ترا نوبت درمان رسید
بخت ببین باز مددگار تست
این اثر دیده بیدار تست
گفت بیا امشب و بر گیر کام
از لب جان بخش من ای نیک نام
عاشق بیچاره چو این را شنید
روح روان از تن او بر پرید
نیش جفا بر دل او نوش شد
محنت دیرینه فراموش شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.