خادمه از خدمت آن دلنواز
گشت سوی عاشق بیچاره باز
خنده زنان با دل بس شادمان
آمد و بنشست به پیش جوان
گفت بیا غم مخور ای مستمند
مرغ دلت یافت گشادی ز بند
من بکنم فکر تو، فرمود یار
صبر کن و ناله مکن زینهار
هست مرا ترس زبان رقیب
ورنه ز من یافته بودی نصیب
صوفی ازین صبر برآید مراد
کس چو تو بی صبر به عالم مباد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.