گنجور

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

شبی پرسیدم از خلوت نشینی

حریفی نکته سنج و خرده بینی

ز استغنای عشق و کبر مستی

بکونین بر فشانده آستینی

که احمد گر بود سرّ احد چیست

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

بر آن سری که بگیری ز لعل او کامی

شراب نوش که در عین پختگی خامی

به راه بادیه شرط است سر قدم کردن

اگر به کعبهٔ گوش به بندی احرامی

نسیم صبح خدا را تو محرم رازی

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

من خود مجرّد از همه نام و نشانمی

بر هر صفت که عشق تو گفت آنچنانمی

در گوشۀ فراق تو پیر شکسته ام

آندم که بوی وصل تو آید جوانمی

گاهی ز تاب قهر تو درویش نینوا

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۱۷ - ایضا

 

اگر صبح قیامت را شبی هست آن شب است امشب

طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب

فلک از دور ناهنجار خود لختی عنان درکش

شکایت‌های گوناگون مرا با کوکب است امشب

برادر جان یکی سر بر کن از خواب و تماشا کن

[...]

نیر تبریزی
 
 
۱
۶
۷
۸
sunny dark_mode