گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴ - و قال ایضاً

 

فلک قدرا من آن دیدم زجودت

که عشر آن زبحر و کان نبینم

چو بینم روی تو یادم نیاید

اگر هرگز خور رخشان نبینم

چون من در آرزوی خدمت تست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴۵ - وقال ایضا یمدح الصدر السّعید رکن الدّین صاعد

 

زهی کشیده جلال تو بر فلک دامن

زفرّ دولت تو عرصۀ جهان گلشن

خدایگان شریعت که جمله تاجروان

نهاده اند چو نرگس بحکم تو گردن

همه چو سرو در آزادی تو یک دستند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶ - وقال ایضاً یمدحه

 

این ابر نم گرفته ز دریای بی کران

درد دل منست ، در او اشک من نهان

وین رعد شرح حال دل من همی دهد

کز برق هر زمانش پر آتش شود دهان

در تیغ آفتاب نماندست حدّتی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴۷ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید صدر الّدین عمر الخجندی

 

زهی بحلقۀ زلف تو نرخ جان ارزان

برسته های غمت درّ اشک نقد روان

شکنج زلف ترا روزگار در چنبر

مثال خطّ ترا آفتاب در فرمان

نهفته چشم تو در نوک غمزه تیغ اجل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - وقال ایضا یمدح السلطان جلال الدنیاوالدین منکرنی بن محمدبن خوارزمشاه

 

بسیط روی زمین بازگشت آبادان

بیمن سایۀ چتر خدایگان جهان

کنند تهنیت یکدگر همی بحیات

بقیّتی که ز انسان بماند و از حیوان

پدیدمی شود آثار نسل و حَرث وجود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴۹ - ایضاً له یمدح الصّاحب تاج الدّین شرف الملک علی بن کریم الشرق

 

جهان شداز نفحات نسیم،مشک افشان

چنانکه ازدم مجمرغلالۀ جانان

گشاد ماشطۀ صنع روی بند عدم

بدست لطف زرخسارخیّرات حسان

سر از دریچۀ هستی همی کند بیرون

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - و قال ایضآ یمدحه

 

ای قلمت با دویت ، طوطی و هندوستان

پیش زبان تو تیغ، هندوی جان برمیان

از نم کلک تو شد ، شاخ امل بارور

وز سم اسب تو ساخت، چشم خرد سرمه دان

عزم ترا شمع سان پشت نه از هیچ روی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱ - و قال ایضا و ارسل الیه

 

سلام علیک ای بزرگ جهان

سلامی ز خورشید و سایه نهان

سلامی نه برپشت باد هوا

سلامی نه بر دست گوش و زبان

سلامی چو دوشیزگان بهشت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۲ - و قال ایضاً

 

صد غمّاز مجد عبّادان

قریة من وراع عبّادان

کژ و خون ریز در دهانش زبان

راست مانند نیش فصّادان

سیه و سخت در زر آویزان

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - وله ایضاً

 

ای صبا، ای صبا، بحکم کرم

بوی لطفی بمغز ما برسان

ببزرگی مرا پیامی هست

تو رسول منی، بیا برسان

بجناب بهاء ملّت و دین

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - وقال ایضآ یمدحه

 

نسیم باد صبا بوی گلستان برسان

بگوش من سخن یار مهربان برسان

مرا ز آمد و شد زنده میکنی هر دم

بیاوبویی از آن ز لطف دلستان برسان

سپیده دم اگرت صد هزار کار بود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - و قال ایضا

 

زهی گرفته به تیغ زبان جهان سخن

وقوف یافته ذهن تو بر نهان سخن

زند عطارد، مسمار خامشی برلب

چو خامۀ دو زبانت کند بیان سخن

برای رجم شیاطین جهل ساخته اند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - فاجابه

 

اثیرالدین را رسمست بر زبان قلم

پیام روح قدس دم بدم ادا کردن

بنوک کلک گهر را جگر همی سفتن

بگام صیت مجارات با صبا کردن

چرا زتیغ زبانت گهر همی بارد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷ - وله فی الصدر شرف الدین افتخار العراق علی ادام الله ظله

 

زهی شگرف نوالی که بر کرم فرضست

به سنّت دل و دست تو اقتدا کردن

جهان جان شرف الدین علی که گردون را

ضرورتست بدرگاهت التجا کردن

ز معجزات دم خلق تست عیسی وار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - و له یمدحه ویهنّئه بالعود من السفر مع الخلعة

 

زهی بنور جمال تو چشم جان روشن

زماه چهرۀ تو عذر عاشقان روشن

خیال روی تو اندر ضمیر من بگذشت

مرا چو آینه شد مغز استخوان روشن

زسوز سینۀ من گر نه آگهی تا من

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۹ - وقال ایضاً یمدحه

 

ای بهنگام شداید کرمت عدّت من

وی بهر حال مربّی و ولی نعمت من

تیغ زرّین بستانم زکف حاجب شمس

شحنۀ هیبتت ار زانکه دهد رخصت من

نوبهارست و نسیم و سحر و آب روان

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۶۰ - ایضاً له

 

بزرگوارا! صدرا! تو از تن آسانی

خبر نداری از رنج بی نهایت من

نگویی آخر بی آنکه او گناهی کرد

چرا دریغ بود از فلان عنایت من

دمی نباشد کز صوب بی عنایتیت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - وقال ایضایمدحه

 

گرفت پایۀ تخت خدایگان زمین

قرارگاه همایون براوج علییّن

جهانگشای جوانبخت اتابک عادل

پناه سلغریان،شهریار روی زمین

مظفّرالدّین بوبکرسعدبن زنگی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۶۲ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد

 

برخیّ آن دو عارض و آن زلف نازنین

جان من ار چه نیست بدین حال نازنین

چون حلقه بر درم ز وصالش که سال و ماه

در بند سیم و زر بود آن لعل چون نگین

گفتم رخت گلست، و زین ننگ، رنگ گل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۶۳ - و قال ایضاً

 

زهی رسیده بجایی که بر سپهر برین

دعای جان تو گشتست ورد روح امین

بسان سوزن نظّام نوک خامۀ تو

همی کشد سوی هم عقدهای درّ ثمین

مگر که لیق دویتت شود، در این سودا

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode