زهی رسیده بجایی که بر سپهر برین
دعای جان تو گشتست ورد روح امین
بسان سوزن نظّام نوک خامۀ تو
همی کشد سوی هم عقدهای درّ ثمین
مگر که لیق دویتت شود، در این سودا
همی بپیچد بر خویش زلف حورالعین
باستراق حدیث تو در منافذ گوش
هزار رهزن اندیشه کرده اند کمین
خرد چو معنی باریک و لفظ جزل تودید
چه گفت؟ گفت: زهی ازدواج غثّ و سمین
هر آن کجا که زبان آوریست همچون شمع
زکنه مدح تو شد با لگن ز عجز قرین
به بنده خانه قدم رنجه کرده یی آری
برای تربیت من کنی هزار چنین
ز بام کعبه بسوراخ مورفرق بسیست
ولیک پر تو خورشید را چه آو چه این
چنان شد از شرف پای تو ستانۀ من
که در نیارد سر زین سپس بعلّبّین
از این تفاخر در کوی من عجب نبود
که سر برآرد با فرق چرخ خاک زمین
مرا که در ره شکر تو دست و پایی نیست
بدست و پا همه تشریف دادی و تمکین
بخدمت تو از آن جان خشک آوردم
که در جهان بجز از جان نداشتم شیرین
صداع عذر نمی آورم چرا؟ زیرا
که نیست لطف تو در حقّ من همین و همین
در آستین مراد تو باد دست قضا
بر آستان بقایت سر شهور و سنین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترنج بیدار اندر شده به خواب گران
گل غنوده برانگیخته سر از بالین
هرآن که خاتم مدح تو کرد در انگشت
سر از دریچه زرین برون کند چو نگین
بخار دریا بر اورمزد و فروردین
همی فرو گسلد رشته های درّ ثمین
ز آب پاک دهان پر ستاره دارد ابر
ز باد پاک شکم پر ستاره دارد طین
بمشکرنگ لباس اندرون شدست هوا
[...]
همی کند به گل سرخ بر بنفشه کمین
همی ستاند سنبل ولایت نسرین
بنفشه و گل ونسرین و سنبل اندر باغ
به صلح باید بودن چو دوستان، نه بکین
میان ایشان جنگی بزرگ خواهد خاست
[...]
بشکل غالیه دانیست لاله ، یاقوتین
نشان غالیه اندر میان غالیه دان
بتی بمهر چو لیلی بچهر چون شیرین
بوصل او دل من شاد و عیش من شیرین
مثل زنند بشیرین لبش و لیکن هست
حدیث کردن شیرین او به از شیرین
اگر بچین بنگارند نقش چهره او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.