گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - حکایت

 

گویند از خراسان شد تاجری روانه

با کاروان بغداد سوی طواف خانه

چون کاروان فرو شد در شهر بند بغداد

در آن دیار دلکش یاری بدش یگانه

گشتش ز جان پذیره بردش بخانه خویش

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - در مدح محمد ولیخان نصرالسلطنه

 

تا که روز از هفته و هفته ز مه ماه از سنه

نگذرد فیروز و فرخ باد نصرالسلطنه

صاحب فرخنده سردار معظم آنکه هست

طلعتش چون آفتاب و فکرتش چون آینه

خانزاد حیدر است و چاکر شه زین سبب

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰

 

ای دل چو ز تن کاهی در جان بفزائی

در جلوه ز صاحبنظران هوش ربائی

ور بسته زنجیر سر زلف بتانی

سخت است ز زنجیر غمت روی رهائی

تا چند گرفتاری در چاه زنخدان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۱

 

بکام یا نه بکام ار رود مرا گیتی

دلم ز گردش او فارغ است و مستغنی

غنا و عزت گیتی چه حاجت است مرا

که هم ز عقل عزیزم هم از کمال غنی

نگار دلکش بختم ز عقل جسته حلل

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲

 

طوبی و همایونا کاندر صف دنیا

در گلشن فردوسم و در سایه طوبی

از چاکری شاه کنم فخر به قیصر

وز فر ولیعهد زنم طعنه به کسرای

مولای بزرگان جهان گشتم ازیراک

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳

 

قصه گیسوی لعبتان طرازی

از شب یلدا فزوده شد به درازی

عمر گرانمایه ای دریغ تلف شد

در خم گیسوی لعبتان طرازی

درد و دریغا که عاشقان وطن را

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴

 

ماه رمضان بنهفت آن چهره نورانی

عید رمضان آمد بافره یزدانی

آواز جرس برخواست از قافله طاعت

وین قافله را توحید کرده است شتربانی

این قافله محفوظ است از نعمت جاویدان

[...]

ادیب الممالک
 
 
۱
۶
۷
۸
sunny dark_mode