گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۱

 

خداوند من صارم الدین که طبعت

نشد قابل هیچ زرق و فسوسی

تواضع کنانند در پیش قدرت

چو ایام تندی چو گردون شموسی

به یاد جهان پهلوان ده حدیثم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۲

 

یاد بادا از آنکه وجه معاش

ز تو صاحب نصاب خواستمی

هر چه از جنس آرزو بودی

زان همایون جناب خواستمی

آه ار امسال آرد بودی و گوشت

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۳

 

به خدا گر خدا روا دارد

که تو یک پشه را برنجانی

چون زبانت به غیبت آلوده ست

قل هوالله به هرزه می خوانی

دل یک کس اگر بیازاری

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۴

 

بلند بختا با بختیان همت تو

گرفت بخت سخن تازگی و برنایی

جهان پیسه اگر بیسراک مست شود

ز بار خود تو عاجز شود به تنهایی

به گردن شتر اندر شراب زربخشی

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۵

 

خداوندا ترا گفتم که این شش طاق پیروزه

که خوانندش سپهر نیلی و گردون مینایی

نیرزد آنکه تو با او لب زیرین کنی بالا

که او را نیست کاری در جهان جز زیر و بالایی

بدو دندان نمایی باز بهتر زان بود صدره

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۶

 

جان بر تو پاشم از دل چون دلستان مایی

دل با تو بازم ای جان کارام جان مایی

خون خواره چون جهانی در خورد همچو جانی

بر هر صفت که هستی جان و جهان مایی

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۷

 

شمس یک‌دست که از دست من و بیم هجا

هر شبی تا به سحر روی به خون می‌شویی

رقعه‌ای دیدم و دانستم و معلومم شد

که رخ از رشک به خون مژه چون می‌شویی

گر به حق بود سخن‌های تو در رقعه رواست

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۸

 

جانا همه آیت نکویی

در شأن تو آمده ست گویی

یک گل چو رخت به دست ناید

گر در چمن جهان بجویی

مجیرالدین بیلقانی
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode