حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۱
عتاب تلخ او شیرین کن جانهاست، مستان را
نهان در پستهٔ او شکرستانهاست مستان را
فزون از شانه، دارد سینه من چاک رسوایی
چوگل در جیب عریانی، گریبانهاست مستان را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۲
آمال کوته است ز دنیا بریده را
کی می رسد کفد، غزال رمیده را؟
در رهگذار سیل، بود استوار کوه
وحشت حریف نیست، من آرمیده را
گوش گران، علاج لب یاوه گو کند
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۳
رنگین بود سخن، دل در خون تپیده را
کردم روانه نامه رنگ پریده را
وقت است اگر نصیب شود خواب راحتی
بالین کنیم دستِ ز دنیا بریده را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۴
مردان کنند خوش، غم و هجر همیشه را
آب بقاست آتش تب، شیر بیشه را
گر بحر ریزیش به گلو، العطش زند
جایی که نخل حرص فروبرد ریشه را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۵
جام عتاب داده ای، غمزه کینه خواه را
زهر به کاسه کردهای، چاشنی نگاه را
پنجه به کینه می زنی، با دل چاک چاک من
بی خبرانه نشکنی، شانه زلف آه را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۶
اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را
به عمری، می کنم تعبیر این خواب خیالی را
شه آراید به چشم ناقصان تمثال خالی را
نمود رنگ و بو از پشم باشد شیر قالی را
به هم طومار زلف یار را، مشّاطه می پیچد
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۷
به پیری می کشیم آسوده، بار زندگانی را
که صرف آن جوان کردیم، ایام جوانی را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۸
حق تعلیم دارم، خوش قدانِ بوستانی را
که سرو از مصرع من یاد می گیرد، روانی را
سخنهای خسان، چون بانگ نی، باد است در گوشم
به یکدم می شناسم آشنایان زبانی را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۹
نباشد ناقه ای جز شوق، مجنون الهی را
به دریا می رساند جذبه ی سیلاب، ماهی را
سر هرکس که از همّت، چو ادهم گردن افرازد
به نعلین گدایان می فروشد، تاج شاهی را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۰
بلای جان، زبان تلخ باشد، اهل دعوی را
به کشتن می دهد زهری که در کام است افعی را
خیالِ قامت او را، به خاطر نقش می بستم
در آن روزی که فرق از هم نمی کردم الف بی را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۱
خوش آن ساعت که، بر بالین خرامی، خاکساری را
به باد دامنی، از خاک برداری غباری را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۲
ز دورم دید، اجازت داد عزم جان فشانی را
نگاهش زود می فهمد، زبان بی زبانی را
فرامش کاریش تعلیم دادم از سبکروحی
که زود از خاطر او رفتم و بردم گرانی را
نسیم آسا، امان از آفت واماندگی دارد
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۳
نبود آرامشی، شیب و شباب زندگانی را
تپیدنهای دل موجی ست، آب زندگانی را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۴
از سر من چرا کشد، سرو قد تو پای را
خاک ره تو کرده ام، فرق سپهرسای را
شعله به خس نمی کند، اینهمه سرگران وشی
تا به کی از کفم کشی، دامن کبریای را؟
سرمهٔ خامشی دهد، بلبل خوش نوای را
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۵
ز دوری خاطرم تنگ است و نتوانم رسید آنجا
گشاد دل در آن ابروست، قفل اینجا، کلید آنجا
رهم تا کوی او دور و ندارم طاقت پایی
رهی زافتادگی، چون جاده می باید کشید آنجا
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۶
غم دل از می و مطرب مرا فزود اینجا
ترانه را چه اثر؟ باده را چه سود اینجا؟
تو در کنار رقیبانی و من آه کشم
عجب که آتشم آنجا فتاده دود اینجا
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۷
سخنور چون شدی، خاموش بنشین چون نگین اینجا
گل شهرت بود، چون حرف باشد دلنشین اینجا
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۸
ترانه کرد صریر نیم، دراز اینجا
که دیگری نشود داستان طراز اینجا
درین دیار به حال هنر که پردازد؟
فتاده در عدم آباد، امتیاز اینجا
سماع دیر مغان کن، ز تار عود دلم
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۹
نخواهد برد جان از رشک ما خصم عنود ما
سواد کلک ما مشک است، بر زخم حسود ما
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۰
هرزه دراست در رهش، سینه چاک چاک ما
گوشزد اثر نشد، نالهٔ دردناک ما
سرمهٔ چشم مور شد، سوده استخوان من
کم نگهانه تا بهکی می گذری ز خاک ما؟