گنجور

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۵ - در معنی اینکه بقای نوع از امومت است و حفظ و احترام امومت اسلام است

 

نغمه خیز از زخمهٔ زن ساز مرد

از نیاز او دو بالا ناز مرد

پوشش عریانی مردان زن است

حسن دلجو عشق را پیراهن است

عشق حق پروردهٔ آغوش او

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۶ - در معنی اینکه سیدة النساء فاطمة الزهراء اسوه کامله ایست برای نساء اسلام

 

مریم از یک نسبت عیسی عزیز

از سه نسبت حضرت زهرا عزیز

نور چشم رحمة للعالمین

آن امام اولین و آخرین

آنکه جان در پیکر گیتی دمید

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۷ - خطاب به مخدرات اسلام

 

ای ردایت پردهٔ ناموس ما

تاب تو سرمایهٔ فانوس ما

طینت پاک تو ما را رحمت است

قوت دین و اساس ملت است

کودک ما چون لب از شیر تو شست

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۸ - قل هوالله احد

 

من شبی صدیق را دیدم بخواب

گل ز خاک راه او چیدم بخواب

آن «امن الناس» بر مولای ما

آن کلیم اول سینای ما

همت او کشت ملت را چو ابر

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۹ - الله الصمد

 

گر به الله الصمد دل بسته‌ای

از حد اسباب بیرون جسته‌ای

بندهٔ حق بندهٔ اسباب نیست

زندگانی گردش دولاب نیست

مسلم استی بی نیاز از غیر شو

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۳۰ - لم یلد و لم یولد

 

قوم تو از رنگ و خون بالاتر است

قیمت یک اسودش صد احمر است

قطرهٔ آب وضوی قنبری

در بها برتر ز خون قیصری

فارغ از باب و ام و اعمام باش

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۳۱ - ولم یکن له کفواً احد

 

مسلم چشم از جهان بر بسته چیست؟

فطرت این دل بحق پیوسته چیست؟

لاله ئی کو بر سر کوهی دمید

گوشهٔ دامان گلچینی ندید

آتش او شعله ئی گیرد به بر

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۳۲ - عرض حال مصنف بحضور رحمة للعالمین

 

ای ظهور تو شباب زندگی

جلوه ات تعبیر خواب زندگی

ای زمین از بارگاهت ارجمند

آسمان از بوسهٔ بامت بلند

شش جهت روشن ز تاب روی تو

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱ - پیشکش به حضور اعلیحضرت امیرامان الله خان فرمانروای دولت مستقلهٔ افغانستان خلد الله ملکه و اجلاله

 

ای امیر کامگار ای شهریار

نوجوان و مثل پیران پخته کار

چشم تو از پردگیهای محرم است

دل میان سینه ات جام جم است

عزم تو پاینده چون کهسار تو

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۳ - افکار انجم

 

شنیدم کوکبی با کوکبی گفت

که در بحریم و پیدا ساحلی نیست

سفر اندر سرشت ما نهادند

ولی این کاروان را منزلی نیست

اگر انجم همانستی که بود است

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۸ - پند باز با بچهٔ خویش

 

تو دانی که بازان ز یک جوهرند

دل شیر دارند و مشت پرند

نکو شیوه و پخته تدبیر باش

جسور و غیور و کلان گیر باش

میامیز با کبک و تورنگ و سار

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۶ - قطرهٔ آب

 

مرا معنی تازه ئی مدعاست

اگر گفته را باز گویم رواست

«یکی قطره باران ز ابری چکید

خجل شد چو پهنای دریا بدید

که جائی که دریاست من کیستم؟

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۳ - عشق

 

فکرم چو به جستجو قدم زد

در دیر شد و در حرم زد

در دشت طلب بسی دویدم

دامن چون گرد باد چیدم

پویان بی خضر سوی منزل

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۷ - حکمت فرنگ

 

شنیدم که در پارس مرد گزین

ادا فهم رمز آشنا نکته بین

بسی سختی از جان کنی دید و مرد

بر آشفت و جان شکوه لبریز برد

به نالش در آمد به یزدان پاک

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۰۲ - نامهٔ عالمگیر (به یکی از فرزندانش که دعای مرگ پدر میکرد)

 

ندانی که یزدان دیرینه بود

بسی دید و سنجید و بست و گشود

ز ما سینه چاکان این تیره خاک

شنید است صد نالهٔ درد ناک

بسی همچو شبیر در خون نشست

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۱ - غنی کشمیری

 

غنی آن سخنگوی بلبل صفیر

نواسنجِ کشمیرِ مینو نظیر

چو اندر سرا بود، در بسته داشت

چو رفت از سرا تخته را وا گذاشت

یکی گفتش ای شاعرِ دل رسی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۸۳ - نوای مزدور

 

ز مزد بندهٔ کرپاس پوش محنت کش

نصیب خواجهٔ ناکرده کار رخت حریر

ز خوی فشانی من لعل خاتم والی

ز اشک کودک من گوهر ستام امیر

ز خون من چو زلو فربهی کلیسا را

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳۹ - بندگی نامه

 

گفت با یزدان مه گیتی فروز

تاب من شب را کند مانند روز

یاد ایامی که بی لیل و نهار

خفته بودم در ضمیر روزگار

کوکبی اندر سواد من نبود

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۴۱ - مذهب غلامان

 

در غلامی عشق و مذهب را فراق

انگبین زندگانی بد مذاق

عاشقی ، توحید را بر دل زدن

وانگهی خود را بهر مشکل زدن

در غلامی عشق جز گفتار نیست

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۴۲ - در فن تعمیر مردان آزاد

 

یک زمان با رفتگان صحبت گزین

صنعت آزاد مردان هم ببین

خیز و کار ایبک و سوری نگر

وا نما چشمی اگر داری جگر

خویش را از خود برون آورده اند

[...]

اقبال لاهوری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode