گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۳۷

 

هر لحظه خورد هزار سوگند دروغ

زان گونه که در بادیه اعرابی دوغ

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۳۸

 

لئیم اگر به شتر بخشدت عطا مستان

که این ز عادت اهل کرم برون باشد

قلاده ای که ز منت به گردنش بندد

هزار بار ز بار شتر فزون باشد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۳۹

 

گمشده گرچه حقیر است مگوی

که عنان از طلبش تافته به

هست در قاعده خرده شناس

لذت یافتن از یافته به

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۰

 

ای که هستی ز طب ناقص خویش

عامه خلق را به جای وبا

چه عجب گر کنند نفرینت

هست نفرین تو دعای وبا

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۱

 

خواجه چون افکنده خوان نزدیک و دور

حظ و بهره برده زانجا بیدرنگ

حظ مسکین گر به از نزدیک چوب

بهره بیچاره سگ از دور سنگ

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۲

 

فرزند که خواهد ز پی مال پدر را

خواهد که نماند پدر و مال بماند

خوش نیست به مرگ پدر و بردن میراث

خواهد که کشندش که دیت هم بستاند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۴

 

از خنک شعر خویش یک مصراع

گر کنی نقش بر در دوزخ

از جهنم برد حرارت نار

در حمیم آورد برودت یخ

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۵

 

همی گفتی به دعوی دی که باشد

به پیش شعر عذبم انگبین هیچ

ز هر جا جمع کردی چند بیتی

به دیوانت نبینم غیر ازین هیچ

اگر هریک به جای خود رود باز

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۶

 

عجب مدار ز ممدوح اگر کند احسان

بجای مادح خود گرچه نیک و بد گوید

ز بحر جود کند رشحه ای روان که بدان

ز لوح خاطر خود حرف ذم خود شوید

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۷

 

سخنور مگو گو که اشعار او

ز بحر کدر یا صفا آمده ست

زند صاحب ذوق را بر مشام

نسیمی که آن از کجا آمده ست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۹

 

گفتی که دوش گفته ام اندر نماز شب

شعری که قدر جمله اشعار ازو شکست

آن شعر اگر ز منفذ سفل آمدی فرود

زان یافتی نماز تو همچون وضو شکست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۹

 

گر نیاری خواند و نتوانی نوشتن یا ز وزن

زاده طبعت برون باشد گه نظم آوری

زین سه خصلت کی توان در شاعری عیب تو کرد

چون نیامد زان خلل در منصب پیغمبری

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۹

 

دی همی خواندی به دعوی مطلعی

کین نه مطلع بلکه بحر گوهر است

کی سزد یک بحر تنها خواندنش

زانکه هر مصراع بحر دیگر است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۹

 

شاعری خواند پرخلل غزلی

کین به حذف الف بود موصوف

گفتمش نیست صنعتی زان به

که کنی حذف ازان تمام حروف

جامی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode