گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۹

 

با کسی منشین که نبود با تو در گوهر یکی

رشته پیوند صحبت اتحاد گوهر است

جنس را با جنس و با ناجنس اگر گیری قیاس

این به سان آب و روغن، وان چو شیر و شکر است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۰

 

خواهی که شوی حلال روزی

همخانه مکن عیال بسیار

دانی که درین سراچه تنگ

حاصل نشود حلال بسیار

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۱

 

چو روباه در بیشه شیر باشد

زید ایمن از زخم چنگال گرگان

ز بیداد خردان امان یابد آن کس

که گیرد وطن در جوار بزرگان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۲

 

در هر دلی که عز قناعت نهاد پای

از هر چه بود حرص و طمع را ببست دست

هرجا که عرض کرد قناعت متاع خویش

بازار حرص و معرکه آز را شکست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۳

 

چو با تو خصم شود سفله ای نه از خرد است

که در خصومت او مکر و حیله ساز کنی

هزار حیله توان ساخت وز همه آن به

که هم ز صلح و هم از جنگش احتراز کنی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۴

 

ای خوش آن مرد حقیقت که ز پیغام و سلام

رو بتابد به سوی مایده وصل رود

اصل چون روی نماید ز پس پرده فرع

فرع را باز گذارد به سر اصل رود

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۵

 

باری که آسمان و زمین سرکشید ازان

مشکل توان به یاوری جسم و جان کشید

همت قوی کن از مدد رهروان عشق

کان بار به قوت همت توان کشید

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۶

 

چون روی راه اجل زینسان که می بینم تو را

در قفا از بار حرص و آز اشتروارها

بارهای خویش را چیزی سبک گردان که نیست

تنگنای مرگ را گنجایی این بارها

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۷

 

چون لئیمی با هزاران عیب و عار

روز و شب با خلق عالم آشکار

بیند اندک عیبی از صاحب کرم

برنیارد جز به طعن و لعن دم

آن به عیب این شود یکسر زبان

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۸

 

زآن روز که از سروی خود ماندم فرد

شد معرکه دلاوری بر من سرد

دیرین مثلی هست که در روز نبرد

ضربت بود از حربه و دعوی از مرد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۹

 

ای برادر از تو بهتر هیچ کس نشناسدت

زانچه هستی یکسر مو خویش را افزون منه

گر فزون از قدر تو بستایدت نابخردی

قدر خود بشناس و پای از حد خود بیرون منه

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲۰

 

بردن حسد از حال کسان طور خرد نیست

زنهار که از طور خرد دور نباشی

از خلق طمع همچو حسد مایه رنج است

بگسل طمع از خلق که رنجور نباشی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲۱

 

به قول خوش چو نیابی ز چنگ خصم رهایی

به آن بود که زبان را به ناخوشی بگشایی

چو قفل خانه به آهستگی گشاده نگردد

پی شکستنش آن به که سوی سنگ گرایی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲۲

 

چرا بی موجبی خونم بریزی

که خواهی بی گنه با من ستیزی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲۲

 

جز به تدبیر خرد از سر خود دفع مکن

با تو شریر اگر شور و شری گیرد پیش

به تضرع مسپر راه خلاصی که به آن

از بدش گر گذرانی بتری گیرد پیش

جامی
 

جامی » بهارستان » خاتمهٔ کتاب

 

بسط کن جامیا بسیط سخن

که ازان خوبتر بساطی نیست

لیک خامش نشین و دم درکش

طبع را گر در آن نشاطی نیست

نیست کافی نشاط طبع تو نیز

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » خاتمهٔ کتاب

 

جامی هرجا که نامه ای انشاء آراست

از گفته کس به عاریت هیچ نخواست

آن را که ز صنع خود دکان پرکالاست

دلالی کالای کسانش نه سزاست

جامی
 

جامی » بهارستان » خاتمهٔ کتاب

 

چون ببینی ز آشنا عیبی

گر به بیگانگان نگویی به

زانکه در کیش آخراندیشان

عیب پوشی ز عیب جویی به

جامی
 

جامی » بهارستان » خاتمهٔ کتاب

 

تک و پوی خامه درین طرفه نامه

که جامی بدو کرد طبع آزمایی

به وقتی شد آخر که تاریخ هجرت

شود نهصد ار هشت بر وی فزایی

جامی
 

جامی » رسالهٔ اربعین » (۱) لاَ یؤْمِنُ اَحَدُکُمْ حَتَّى یُحِبَّ لِأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ. (صحیح البخاری)

 

هر کسی را لقب مکن مؤمن

گرچه از سعی جان و تن کاهد

تا نخواهد برادر خود را

آنچه از بهر خویشتن خواهد

جامی
 
 
۱
۱۷۱
۱۷۲
۱۷۳
۱۷۴
۱۷۵
sunny dark_mode