گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۴

 

این عشق دو روزه را دلا باز گذار

کز عشق دو روزه برنمی آید کار

زانسان عشقی گزین که در روز شمار

با آن گیری قرار در دار قرار

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۴

 

ای آن که مرا دیده و دل منزل توست

حسن همه خوبان جهان حاصل توست

گر هست دلم مایل تو نیست عجب

سنگ است نه دل، دلی که نی مایل توست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۶

 

آمد ز عدو به کشتن من خبری

بنشین که ببینمت به حسرت نظری

ریزم خونت که تا چو خونم ریزند

تا که ز لبت کام نگیرد دگری

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۶

 

از گشتن نادرست این چرخ درشت

بنگر که مرا چه سان به خاک آمد پشت

آن کز ویم این نقد حیات است به مشت

امروز به دست خود همی باید کشت

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۷

 

بودیم در انتظار با گریه و آه

بنشسته به راه یار کز ره ناگاه

آواز حلی و بانگ خلخال آمد

یعنی خیزید کامد آن چارده ماه

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۸

 

ای آن که تو را دولت شاهی هوس است

و آزادی بندگان تو را دسترس است

آزاد کن او را که بود بنده عشق

کان دلشده را بندگی عشق بس است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۹

 

گل رفت ز باغ، خار و خس را چه کنم؟

شه نیست به شهر در، عسس را چه کنم؟

خوبان قفسند و حسن خوبی طوطی

طوطی چو بپرید، قفس را چه کنم ؟

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۳

 

هر لحظه عنان به چنگ اغیار مده

در خلوت خاص عام را بار مده

رخسار تو مرآت صقالت زده است

مرآت صقیل را به زنگار مده

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۷

 

کس در حرم سفله ناپاک سیر

چون نان نبود نهفته از چشم بشر

از خانه او توقع نان بتر است

کز خانگیان توقع چیز دگر

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۰

 

ای صنعت طب شکسته بازار از تو

هرچند بود به رنج بیمار از تو

المنة لله که عجب خوشنودند

غسال و کفن فروش و حفار از تو

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۰

 

ای رای تو در علاج بیمار علیل

برآمدن مرگ قدوم تو دلیل

در کشور مات منت جان ستدن

برداشته ای ز گردن عزرائیل

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۳

 

آن سفله که مدح را ز ذم نشناسد

فتح از کسر و کسر ز ضم نشناسد

زو در عجبم که چون دم از شعر زند

کو شعر و شعیر را ز هم نشناسد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۶

 

آراسته بیرون سرایی دیدم

در مدح خداوند سرا پیچیدم

آلود شعار شعر پاکیزه من

از لوث حدث چو مدحش اندیشیدم

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۵ - عنصری

 

بگرفت سر زلف تو رنگ از دل تو

بزدود وفا و مهر زنگ از دل تو

تا کم نشود کبر پلنگ از دل تو

موم از دل من برند و سنگ از دل تو

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۷ - سوزنی

 

ای شادی عید چون به کام دل اع

دایم شده محبوس درین غمکده مع

ذورم بر اهل دل گر آزادی مح

بوسیست به رسم عیدیم از تو طمع

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۰ - ظهیر فاریابی

 

ای ورد ملایکه دعای سر تو

سر نیست زمانه را به جای سر تو

با دشمن تو نیام شمشیر تو گفت

سر دل من باد قضای سر تو

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۰ - ظهیر فاریابی

 

شاها ز تو کار ملک و دین با نسق است

وز عدل تو جان ظلم و فتنه رمق است

در عهد تو رافضی و سنی با هم

کردند موافقت که بوبکر حق است!

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۲ - امیر علی شیر نوایی

 

انصاف بده ای فلک مینافام

تا زین دو کدام خوبتر کرد خرام

خورشید جهانتاب تو از جانب صبح

یا ماه جهانگرد من از جانب شام

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۲ - امیر علی شیر نوایی

 

این نامه نه نامه دافع درد من است

آرام درون رنج پرورد من است

تسکین دل گرم و دم سرد من است

یعنی خبر از ماه جهانگرد من است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۲ - امیر علی شیر نوایی

 

گر در دیرم به گفتگویت باشم

ور در حرمم به جستجویت باشم

در وقت حضور رو به رویت باشم

در غیبت روی دل به سویت باشم

جامی
 
 
۱
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
sunny dark_mode