گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن » شمارهٔ ۱۸

 

چون کرد شراب شرک و غفلت مستت

عالم عالم، غرور در پیوستت

چندان که مپرس سرفرازی هستت

تاتن بنیوفتی که گیرد دستت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱۴

 

تا کی طلبم ز هر کسی پیوستت

یک ره تو طلب اگروفائی هستت

چون بر دل همچوآتشم دست تراست

دستی برنه گرچه بسوزد دستت

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۲

 

مست است دو چشم از دو چشم مستت

دریاب که از دست شدم در دستت

تو هم به موافقت سری در جنبان

گر زانکه سر عاشق هستی هستت

مولانا
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲

 

در عهد صبی کرد جهالت پستت

ایام شباب کرد غفلت مستت

چون پیر شدی رفت نشاط از دستت

کی صید کند مرغ سعادت شستت

فیض کاشانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۷۲ - فیض کاشانی قُدِّسَ سِرُّه

 

در عهد صبی کرده جهالت پستت

ایام شباب کرده غفلت مستت

چون پیر شدی رفت نشاط از دستت

کی صید کند ماهی دولت شستت

رضاقلی خان هدایت
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷ - دست بنده و خلخال

 

چون شد دل و جانم از نگاهی مستت

دل شد که چو دست بند بوسد دستت

جان نیز بهم چشمی دل شد خلخال

وز چشم برون آمده شد پابستت

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۷

 

ای شیر رمیده ز آهوان مستت

تیری که زدی بران شکار از دستت

گر تیر نگاه بد فدای نگهت

ور تیر خدنگ بد بنازم شستت

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode