گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱

 

یک روز به شیدایی، در زلف تو آویزم

زان دو لبِ شیرینت، صد شور برانگیزم

گر قصد جفا داری، اینَک من و اینَک سر

ور راه وفا داری، جان در قدمت ریزم

بس توبه و پرهیزم، کز عشق تو باطل شد

[...]

۹ بیت
سعدی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۵

 

در سلسله آرد کاش آن زلف دلاویزم

تا شور دل شیدا زآن سلسله انگیزم

حلوای لبت گفتم کی دست دهد گفتا

موران چو هجوم آرند بر لعل شکرریزم

ساقی ز درم آمد با آتش سیاله

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

گفتم که بجام تست خون دل ناچیزم

گفتاکه بود خونها در ساغر لبریزم

گفتم بجهان صد شور انگیخته از لب

گفتا پس ازین بینی شوری که برانگیزم

گفتم دل سودائی مجنون شد و صحرائی

[...]

۸ بیت
صفی علیشاه
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

دی گفت به من بگریز از ناوک خون‌ریزم

گفتم که ز دستانت کو پای که بگریزم

گر بازم و گر شیرم با صولت آهویت

نه بال که برپرّم ، نه یال که بستیزم

با سوز غم عشقت در کوره حدادم

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

بنشین ببرم جانا تا از سر جان خیزم

جان و سر و دین و دل اندر قدمت ریزم

هرگه که تو بنشینی با غیر من از غیرت

برخیزم و بنشینم بنشینم و برخیزم

دانم ز چه ننمایی آن چشم سیه بر من

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی