اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲
تا فاش گشت ذکر دهان چو قند تورغبت نمیکند به شکر دردمند تو
محتاج قید نیست، که زندانیان عشقبیرون نمیروند به جور از کمند تو
کشتند در کنار چمن سروها بسیلیکن نمیرسند به قد بلند تو
گر صد غبار بر دل من باشد از غمتمشکل جدا شوم ز عنان سمند تو
ور دیگری ز تیغ جفای تو سر کشدمن […]

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۰
ای گردن بلند قدان در کمند تورعنائی آفریده قد بلند تو
بر صرصری سوار وز دل میبرد قرارطرز گران خرامی رعنا سمند تو
خوش نرخ خندهٔ تو به بازار آرزوافکنده در مزاد لب نوشخند تو
من چون کنم که طور بد ناپسند منگردد پسند خاطر مشکل پسند تو
چندم فتاده بینی و گوئی که کیست اینبیمار تو شکسته تو […]

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱
صیدی که لعب عشق فکندش به بند توضبط تو دید و جست برون از کمند تو
ای پای تا به سر چونی قند دلپسندافغان که طعمهٔ مگسانست قند تو
دست مرا که ساختهای زیر دست غیرکوتاه به ز میوهٔ نخل بلند تو
چند افکنی در آتش سوزان دل مراهست این سیاه روز دل من پسند تو
ای مادر زمانه […]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷۷
کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو
جایی که آن کمند شود پای بند تو
آموخت چشمهای مرا گریه های تلخ
در دیده خنده های لب نوشخند تو
شویم ز گریه روی زمین را که هست حیف
کافتد به خاک سایه سرو بلند تو
ای پندگو که گوییم از عشق او بخیز
چون دل به جای نیست، چه خیزد ز پند […]

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۱
صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو
فریاد از تطاول مشکین کمند تو
شد رشک طور از آمدنت کوی عاشقان
بنشین، که باد خردهٔ جان ها سپند تو
مشکل شده ست کار دل از عشق و خوش دلم
شاید رسد به خاطر مشکل پسند تو
