گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷

 

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی

گر پیر مناجات است ور رند خراباتی

هر کس قلمی رفته‌ست بر وی به سرانجامی

فردا که خلایق را دیوان جزا باشد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶

 

ای صوفی سرگردان، در بند نکونامی

تا درد نیاشامی، زین درد نیارامی

ملک صمدیت را، چه سود و زیان دارد

گر حافظ قرآنی، یا عابد اصنامی

زهدت به چه کار آید، گر راندهٔ درگاهی؟

[...]

سعدی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰

 

سوز تو کجا گیرد، در خرمن هر خامی؟

مرغ تو فرو ناید، ای دوست به هر بامی

مرد ره سودایت، صاحب قدمی باید

کان بادیه را نتوان، پیمود به هر گامی

بد نام ابد کردم، خود را و نمی‌دانم

[...]

سلمان ساوجی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۶

 

امروز به جد دارم با تو سر دشنامی

ای زشت همه زشتان، ای ننگ همه نامی

مشهوری و مغروری، از راه یقین دوری

جامی بطلب باری، از بهر سرانجامی

از رد و قبول خلق، ای صدر نشین لکلک

[...]

قاسم انوار
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۷

 

از باده عیشم بود مستانه به کف جامی

زد ساغر من بر سنگ دیوانه می‌آشامی

ای هم دم از افسانه یک لحظه به خوابش کن

شاید که جهان گیرد یک مرتبه آرامی

با این همه زهد ای بت در عشق تو نزدیکست

[...]

محتشم کاشانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳۶

 

افتاده ام از چشمت در کشور گمنامی

می گریم و می سوزم چون شمع من از خامی

درد تو مرا آورد بالین سرانجامی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی

سیدای نسفی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۱

 

زآن آب که چون آتش از مرد برد خامی

ساقی بروان جسم برخیز بده جامی

از سیر گل و سروش آسوده بود خاطر

آنرا که سری باشد با سرو گل اندامی

درد غم عشقت را انجام طلب کردم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۷ - سعدی شیرازی نَوَّرَ اللّهُ روحه

 

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی

ملک صمدیت را چه سود و زیان دارد

گر حافظ قرآنی ور عابد اصنامی

گر عاقل و هشیاری وز دل خبری داری

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۶ - و له ایضاً فی التّشبیب و التّحبیب

 

جم رفت و نماند از وی، بر جای به جز جامی

می ده که جهان را نیست، جز نیستی انجامی

گر رند و خراباتی، گشتم مکنیدم عیب

کز زهد فروشی هیچ، حاصل نشدم کامی

بد نام تری از من، در حلقه ی رندان نیست

[...]

محیط قمی
 
 
sunny dark_mode