گنجور

 
۱
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸۳

 

روی دل این خسته به آن چشم سخنگوست

چون عقده مرا چشم به آن گوشه ابروست

تا مهر خموشی زده ام بر لب گفتار

در چشم من این دایره یک چشم سخنگوست

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸۴

 

(راه سخنم معنی بسیار گرفته است

از جوش گل این رخنه دیوار گرفته است)

(با صاف ضمیران به ادب باش که بسیار

از آب گهر آینه زنگار گرفته است)

(آن رهرو افسرده اساسم که مکرر

[...]

۳ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳۳

 

جوش سخن من بود از جذبه مردان

هر خام مرا بر سر گفتار نیارد

دلوی که چهل کس نتوانند کشیدن

یک کس چه خیال است که از چاه برآرد؟

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳۴

 

رخسار تو با خط سیه کار چه سازد؟

آیینه به تردستی زنگار چه سازد؟

از جلوه شیرین دهنان آب نگردید

فرهاد به جان سختی کهسار چه سازد؟

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳۵

 

می بی خبر از نرگس شهلای تو ریزد

خمیازه نمکسود ز لبهای تو ریزد

در گوش صدف جای کند از بن دندان

هر نکته که از لعل گهرزای تو ریزد

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳۶

 

از دیده حیرت زده چون آب نریزد؟

از دست چسان آینه سیماب نریزد؟

در کلبه من از پی آسایش (من) چرخ

گورنگ ز خاکستر سنجاب نریزد

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳۷

 

در دور خط آن سیم ذقن تلخ سخن شد

خط ابجد بی رحمی آن غنچه دهن شد

شد آتش گل اخگر خاکستر بلبل

روزی که گل روی تو پیدا ز چمن شد

اخگر نتواند ز گریبان بدر انداخت

[...]

۳ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳۸

 

لب تشنه تو، سوخته ای نیست نباشد

شاد از تو غم اندوخته ای نیست نباشد

اندیشه زلف تو چو عزم سفر هند

در هیچ دل سوخته ای نیست نباشد

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳۹

 

توفیق، مرا رخت به منزل نرساند

خاشاک مرا موج به ساحل نرساند

ای وای بر آن کشته که از گریه شادی

آبی به کف خنجر قاتل نرساند

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴۰

 

ترسم که مرا عشق به مردی نرساند

دل را به شفاخانه دردی نرساند

امشب نفسم مضطرب از سینه برون رفت

بر آینه حسن تو گردی نرساند!

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴۱

 

چون حرف زند، غنچه ز گفتار بماند

چون جلوه کند، سرو ز رفتار بماند

آن کبک خرامنده به رفتار چو آید

سیماب بر آیینه ز رفتار بماند

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴۲

 

جمعی که سر خویش به فتراک تو بستند

چندان که به گردش بود این دایره، هستند

شد پنجه سیمین تو در مهد، نگارین

از رشته جانها که به انگشت تو بستند

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴۳

 

کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟

یوسف نه عزیز است که در چاه گذارند

صد مرتبه خوشتر بود از قیمت نازل

گر یوسف ما را به ته چاه گذارند

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴۴

 

جویای تو آسودگی از مرگ نبیند

در خاک، طلبکار تو از پا ننشیند

از عمر برومند شود هر که درین باغ

در سایه نخلی که نشاند بنشیند

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴۵

 

تا صدق طلب خضر من آبله پا بود

هر موجه ای از ریگ روان قبله نما بود

از کشمکش عشق رسیدیم به دولت

این اره به فرق سر ما بال هما بود

سر داد به صحرا دل دیوانه ما را

[...]

۳ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴۶

 

احوال دل خسته به اغیار مگویید

حال سرشوریده به دستار مگویید

در خلوت دل رشته جان موی دماغ است

اینجا سخن از سبحه و زنار مگویید

در سنگ پر و بال نهد حشر مکافات

[...]

۳ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۶۶

 

اقبال، گلی از چمن نیت خیرست

زاغ ار به سرت سایه کند بال هما گیر

۱ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۸۲

 

از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش

با بخت سیه همچو سیاهی و نگین باش

ای صبح مزن خنده بیجا، شب وصل است

گر روشنی چشم منی پرده نشین باش

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۸۹

 

زلفت ز کجا و ز کجا سلسله مشک

یک تار ز زلف تو و صد قافله مشک

شب تا سحر از سلسله جنبانی زلفی

در کوچه زخمم گذرد قافله مشک

۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۴۰

 

چون گل پی رنگینی دستار نباشم

چون آب روان تشنه رفتار نباشم

اشکم که به هر تنگ نظر گرم نجوشم

آهم که به هر سردنفس یار نباشم

ناقوس غریبانه به فریاد درآید

[...]

۴ بیت
صائب
 
 
۱
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
 
تعداد کل نتایج: ۵۴۰