گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

عشاق، هوای رخ زیبای تو دارند

زانروی چو منصور همه بر سر دارند

رحم آر به جان و دل این قوم که در عشق

مجروح و دل آزرده و بیمار و نزارند

هیچ است جهان در نظر همت ایشان

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

صاحب نظران قیمت سودای تو دانند

خورشیدپرستان سبق عشق تو خوانند

بردار ز رخ دامن برقع که محبان

از شوق جمال گل تو جامه درانند

تنها نه مرا هست نظر با رخت ای دوست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

بر سینه من ناوک مژگان زده‌ای باز

در جان و دلم آتش هجران زده‌ای باز

من در غم عشق تو همی سوزم و سازم

کز حسن سراپرده سلطان زده‌ای باز

خونابه ز چشم من بیچاره روان شد

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

ای از لب تو تنگ شکر آمده به تنگ

روی تو کرده لاله و گل را خجل به رنگ

ز ابروی گوشه گیر به زه کرده ای کمان

بر جان عاشق از مژه کج کرده ای خدنگ

بخت منی و طالع من، چون کنی فرار

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۲ - مستزاد

 

ای حسن تو دردانه چو ک . . . بنند اعلا

چون نقطه فردی

و آن نقطه ذات است ز «با» گشته هویدا

در دیده مردی

شری است ترا در همه گنجینه دل ها

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۳ - مخمس ترکیب

 

ای مطلع خوبی رخ چون ماه تمامت

برخاسته غوغای قیامت ز قیامت

در دور رخت تا نبود هیچ ندامت

ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت

گم کرده ز بی خویشتنی راه سلامت

[...]

نسیمی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode