گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸

 

شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند

بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند

کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد

من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند

اهل نظرانند که چشمی به ارادت

[...]

سعدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱۶

 

آنها که نظرباز به نو خط پسرانند

بی چشم بداز جمله بالغ نظرانند

این زهدفروشان ز خدا بیخبرانند

این دست و دهن آب کشان پاک برانند

غیر از گهر عشق که پاینده و باقی است

[...]

صائب تبریزی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

مرغان اولی اجنحه، کاندر طیرانند

از حسرت مرغان قفس بیخبرانند

در حیرتم از دردکشان کز همه عالم

دارند خبر، گرچه ز خود بیخبرانند

جز من، دگران را مکن از جور خود آگاه

[...]

آذر بیگدلی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳

 

مستان تو از جام ازل باده خورانند

تا صبح ابد از دو جهان بیخبرانند

در راه طلب سر بنهد طالب مقصود

آنان که بنالند زپا نو سفرانند

زهاد پس از زهد بمیخانه گرایند

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

خوبان که در آیینه رخ خود نگرانند

دانند که عشاق چه صاحبنظرانند

در کوی محبّت چه عجب مرحله سنجند

در بحر حقیقت چه گرامی گهرانند

کاش آن مه خورشید نشان چهره نمودی

[...]

افسر کرمانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۴ - تقسیم طبقات رعیت به فرموده جمشیدشاه

 

شد چار صف آراسته اندر بر جمشید

از مردم این بوم که والا گهرانند

«کاتوز» بدان طایفه گویند که از دین

وز دانش و فرهنگ و هنر با خبرانند

نیسار شد آن قوم سلحشور و سپاهی

[...]

ادیب الممالک