ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۸ - در مدح نصرة الدوله عم زاده ناصرالدین شاه در تبریز گفته
برخیز که باید به قدح خون رز افگند
کِامد مهِ فروردین تا شد مهِ اسفند
آورد نسیم آنچه همی باید آورد
افگند صبا آنچه همی شاید افگند
وقتست نگارا که تو هم چهره فروزی
[...]
ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۳۶ - در مدح امیرنظام
جانا چه شود گر تو درِ مِهر گشایی
وز در به در آیی و چو جانم به بر آیی
دانی چه گذشتست و زِ ما حال نپرسی
وز هیچ دَردی هیچ دَرِ ما نگشایی
تایی برِ ما ، ور گذرد عمری و آیی
[...]
ایرج میرزا » غزلها » شمارهٔ ۴
خواهم که دهم جان به تو میلِ دلم اینست
ترسم که پسندت نشود مشکلم اینست
پروا مکن از قتلِ من امروز که فردا
شرطست نگویم به کسی قاتلم اینست
منعم مکن از عشقِ بتان ناصِحِ مُشفِق
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۳ - شراب
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
آراسته با شکل مهیبی سَر و بَر را
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۵ - علّت بی تابی نوزاد
دانی که چرا طفل به هَنگامِ تَوَلّد
با ضَجّه و بی تابی و فریاد و فَغان است
با آن که بَرون آمده از مَحبَسِ زه دان
و امروز در این عرضۀ آزادِ جهان است
با آن که در آن جا همه خون بوده خوراکش
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۵۲ - هجو حاکم
این حاکم بی عُرضه به ما اهل خراسان
دردی نفرستاد و دوا نیز نبخشید
گویند که از فرط لثامت به همه عُمر
در راه خدا نان به گدا نیز نبخشید
تنها نه از او خلق خدا خیر ندیدند
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶۸ - بچه ژاندارم
پیوسته به جنگی تو به ما ای بچه ژاندارم
ما با تو به صلحیم و صفا ای بچه ژاندارم
خواهی که شوی یاور، ار زان که به زودی
یک چند بشو یاور ما ای بچه ژاندارم
در مدرسه تا چند توان یک دو سه آخر
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۷۷ - حیله
دیشب دو نفر از رفقا آمده بودند
در محضر من ساخته بر ماحضر از من
همراه یکیشان پسری بود که گفتی
چشمانش طلب میکند ارث پدر از من
از در نرسیده به همان نظرهی اول
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۸۴ - بلدیه
پر شد در و دیوار بَلَد از گل و از لای
کو خاک که گویم به سَرَت ای بلدیّه