گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

دیده که رخ و زلف تو از دور ببیند

بر روز منور شب دیجور ببیند

در ظلمت زلفین تو رخسار تو نور است

پر نور شود دیده که آن نور ببیند

عاشق که به کویت گذرد خلد ببیند

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

هر گه که گل لعل بخندد به چمن بر

جز جام می لعل نشاید به دهن بر

من جامه گر از جور غم عشق دریدم

گل جامه ز جور که دریده است به تن بر

فریاد کند هر که به بیداد در افتد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

آورد به ما بلبل عاشق خبر گل

جز بلبل گل دوست که داند خطر گل

هر چند که در گل همه خوبی و خوشی هست

بی مل نه همانا که خوش آید خبر گل

زان قطره شبیگر که بر شاخ گل افتاد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

تنگ است مرا دل ز غم تنگ دهانی

چون موی شدم در هوس موی میانی

از خون جگر چهره من لاله ستان است

تا دورم از آن چهره چون لاله ستانی

ای داده مرا وصل تو هر ساعت سودی

[...]

ادیب صابر
 
 
sunny dark_mode