گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش پنجم - قسمت اول

 

رندان گاهی ملک جهان می بازند

گاهی به نگاهی دل و جان می بازند

این طور قماردانه چند ست و نه چون

هر طور برآید آن چنان می بازند

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش پنجم - قسمت اول

 

زاهد نکند گنه که قهاری تو

ما غرق گناهیم که غفاری تو

او قهارت خواند و ما غفارت

آیا به کدام نام خوش داری تو؟

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

جبری است که اختیار می زاید از او

ور عکس کنی قضیه ی شاید از او

چه جبر و چه اختیار، مختار یکی است

لیکن هر دو اختیار می آید از او

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

آباد خرابات زمی خوردن ماست

خون دو هزار توبه در گردن ماست

گر من نکنم گناه، رحمت که کند

آرایش رحمت از گنه کردن ماست

تو مگو ما را بدان شه بار نیست

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

ما با می و مستی سر تقوی داریم

دنیا طلبیم و میل عقبی داریم

کی دینی و دین هر دو بهم جمع شوند

این است که ما نه دین نه دنیا داریم

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول

 

سربر آور که وقت بیگه شد

تو به خوابی و کاروان بگذشت

دلدار اگر به دام خویشم فکند

وز نو نمکی بر دل ریشم فکند

ترسم به غلط ربوده باشد دل را

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول

 

در بزم تو ای شمع منم زار و اسیر

در کشتن من هیچ نداری تقصیر

با غیر سخن کنی که از رشک بسوز

سویم نکنی نگه که از غصه بمیر

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول

 

رویت که زباده لاله می روید از او

و زتاب شراب ژاله می روید از او

دستی که پیاله ای ز دست تو گرفت

گر خاک شود، پیاله می روید از او

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت دوم

 

دارد ز خدا خواهش جنات نعیم

زاهد به ثواب و من به امید عظیم

من دست تهی می روم او تحفه بدست

تا زین دو کدام خوش کند طبع سلیم

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم

 

آن را که دل از عشق مشوش باشد

هر قصه که گوید همه دلکش باشد

تو قصه ی عاشقان همی کم شنوی

بشنو بشنو که قصه شان خوش باشد

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم

 

از سادگی و سلیمی و مسکینی

وز سرکشی و تکبر و خودبینی

در آتش اگر نشانیم، بنشینم

بر دیده اگر نشانمت ننشینی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم

 

دی زلف عبیر بیز عنبر سایت

از طرف بناگوش سمن سیمایت

افتاده به پای تو به زاری می گفت

سر تا پایم فدای سرتاپایت

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت اول

 

از هستی خویش تا تو غافل نشوی

هرگز به مراد خویش واصل نشوی

از بحر ظهر تا به ساحل نشوی

در مذهب اهل عشق کامل نشوی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول

 

دیروز چنان وصال جان افروزی

امروز چنین فراق عالم سوزی

افسوس که در دفتر عمرم ایام

آن را روزی نویسد این را روزی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

هزاران چاره ضایع گشت و یک دردم نشد ساکن

کنون درد دگر از پهلوی هر چاره ای دارم

تا از ره و رسم عقل بیرون نشوی

یک ذره از آنچه هستی افزون نشوی

یک لمعه زروی لیلیت بنمایم

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

بعد از عمری که میهمان آمده ای

من بی خبر و تو ناگهان آمده ای

در خورد تو نیست نیم جانی که مراست

اما چه کنم که بی گمان آمده ای

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

بخشای بر آن که بخت یارش نبود

جز خوردن اندوه تو کارش نبود

در عشق تو حالتیش باشد که در آن

هم با تو و هم بی تو قرارش نبود

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

داد از ستم نرگس دایم مستش

وز لطف پریشان بلند و پستش

میترسم از آن که همچنان در عرصات

خون ریزد و هیچ کس نگیرد دستش

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

دل نهادیم به بیداد، عطای تو کجاست

ما خود از جور ننالیم، وفای تو کجاست

آن که برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت

به همه عالمش از من نتوانند خرید

تا گبر نشی با تو بتی یار نبو

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

می بارم اشک سرخ بر چهره ی زرد

باشد که دلت نرم شود زین غم و درد

حال من دل خسته چه پرسی که مرا

پولاد به آب نرم می باید کرد

شیخ بهایی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
sunny dark_mode