گنجور

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۰

 

آتش بوزید و جامه شوم بسوخت

وز جامه شوم نیمه روم بسوخت

بر پای بدم که شمع را بنشانم

آتش ز سر شمع همه موم بسوخت

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۱

 

آن بت که رخش رشک گل یاسمن است

وز غمزه شوخ فتنه مرد و زن است

دیدم برهش لطیف چون آب روان

آن آب روان هنوز در چشم من است

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۲

 

در مرو پریر لاله آتش انگیخت

دی نیلوفر، ببلخ در آب گریخت

در خاک نشابور گل امروز آمد

فردا به هری، باد سمن خواهد ریخت

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۳

 

در آتش دل پریر بودم بنهفت

دی باد صبا خوش سخنی با من گفت

کامروز هر آنکه آبروئی دارد

فرداش بخاک تیره می باید خفت

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۴

 

لاله چو پریر آتش شور انگیخت

دی نرگس، آب شرم از دیده بریخت

امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت

فردا سحری باد سمن خواهد بیخت

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۵

 

آتش چو زدی پریر، در ما پیوست

دی آب رخم ببرد و عهدم بشکست

امروز اگر نه خاک پایش باشم

فردا برود باز نماند در دست

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۶

 

آن کودک قصاب دکان می آراست

استاده بدند مردمان از چپ و راست

دستی بکفل زد و خوش و خوش میگفت

احسنت زهی دنبه فربه که مراست

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۷

 

آن کودک نعلبند و داس اندر دست

چون نعل بر اسب بست از پای نشست

زین نادره تر که دید، در عالم پست

بدری بسم اسب هلالی بر بست

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۸

 

جوله پسری که جان و دل خسته اوست

از تار دو زلفش تن من بسته اوست

بی پود چو تار زلف در شانه کند

ز آن این تن زار گشته پیوسته اوست

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۹

 

نوشین لب او دوش بلا لا می گفت

صد نکته به از لؤلؤ لالا می گفت

گفتا ندهم کام فلان بیچاره

لالاش که لال باد لالا می گفت

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۰

 

ایام چو آتشکده در سینه ماست

عالم همه در فسانه از کینه ماست

اینک بمثل چو کوزه آبخوریم

از خاک برادران پیشینه ماست

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۱

 

ای چرخ و فلک خرابی از کینه تست

بیدادگری عادت دیرینه تست

ای خاک اگر سینه تو بشکافند

بس دانه قیمتی که در سینه تست

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۲

 

بر عارض یار من سپهر از انگشت

منشور زوال حسن او خواست نوشت

پیش اندیشی نمود آن حور سرشت

ز آن پیش که دوزخی شود، شد ببهشت

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۳

 

تا بر زنخ تو آشنا شد ریشت

بر روی تو انگشت نما شد ریشت

ریش آوردی و کنده ای میدانم

ور زانکه نکنده ای کجا شد ریشت

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۴

 

قاضی چو زنش حامله شد زار گریست

گفتا ز سر قهر که اینواقعه چیست

من پیرم و . . . من نمی خیزد هیچ

وین قحبه نه مریم است، این بچه کیست

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۵

 

. . . چاه عقیقیست پناهی دهدت

رز بالش نقره تکیه گاهی دهدت

نه نقطه سیماب چو ریزی در وی

نه ماه شود چهارده ماهی دهدت

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۶

 

چشمم چو به چشم خویش چشم تو بدید

نی چشم تو خواب چشم از چشم رمید

ای چشم همه چشم به چشمت روشن

چون چشم تو چشم من دگر چشم ندید

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۷

 

چون باد که هر زمان ز سوئی بجهد

هر دم ز تو بیدلی ز کوئی بجهد

خورشید رخا ز رشک رویت هر مه

چون من ز غمت ماه بموئی بجهد

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۸

 

در غربت اگر چه بخت همره نبود

باری، دشمن ز حالم آگه نبود

دانی که چرا گزیده ام رنج سفر

تا ماتم شیر، پیش روبه نبود

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۹

 

گفتم می خوشگوار پیش آور زود

گفتا شب آدینه نخواهی آسود

گفتم نه که گل سال دگر باز آید

و آدینه بهر هفته یکی خواهد بود

مهستی گنجوی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۹
sunny dark_mode