گنجور

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

زیبا صنما ز بی قراران توایم

ما دلشدگان سینه فگاران توایم

نبود ز چه رو گوشه ی چشمیت به ما؟

ای ساقی بزم، میگساران توایم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

یارای زبان کو که ثنای تو کنیم؟

توصیف کمال کبریای تو کنیم؟

چیزی به بساط ما تهیدستان نیست

جانی که تو داده ای فدای تو کنیم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

عشق تو کلیم طور سینای دلم

داغت حشم سینهٔ صحرای دلم

دردت که طبیب جان بی درد مباد

درمان غمم، مقصد اقصای دلم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

جان در سر زلف تابناکی کردم

دل را صدف گوهر پاکی کردم

از همّت فقر خانه پرداز، حزین

در کاسهٔ دهر، مشت خاکی کردم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

حال دل آسوده دلان سوخت دلم

بی دردیِ این بی خبران سوخت دلم

درد دل هیچکس مرا کار نکرد

بر حال سلامت طلبان سوخت دلم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

صوفی برخیز های و هوبی بزنیم

آتش در دل به یاد رویی بزنیم

با سینهٔ تنگ، نعرهٔ مستانه

در نیم شبان بر سر کویی بزنیم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

از ظلمت هستی خود آزاده منم

چون شمع به زیرتیغ، استاده منم

پیمانهٔ مشرب حریفان خالی ست

خمخانهء چرخ راکهن باده منم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

چون شمع بود داغ جنون تاج سرم

آتش به جهانی زده مژگان ترم

عیبی نبود هست کساد ارگهرم

عیبم همه این است مه صاحب هنرم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

ای هوش به می داده، فدای تو شوم

غارت زدهٔ باده، فدای تو شوم

در وصل تو هست هر چه می خواهد دل

ای جنّت آماده فدای تو شوم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

چل سال کتاب جسم و جان را خواندیم

تاریخ زمین و آسمان را خواندیم

خواب عجبی فتاده بر دیدهٔ بخت

از بس که فسانهٔ جهان را خواندیم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

زهرم به قدح دهی که می نوش مکن

در آتشم افکنی که هان جوش مکن

باری چو ز خون عاشقان می نوشی

این لخت کباب را فراموش مکن

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

از گنج، به مار صلح نتوان کردن

از باغ، به خار صلح نتوان کردن

در میکده ای که چرخ، دردی کش اوست

با رنج خمار صلح نتوان کردن

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

مقدور نشد ز دامن افشانی من

در جامهٔ زندگی، تن آسانی من

بر قامت کبریای آزادگیم

کوتاهی کرد، دلق عریانی من

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

تدبیر به کار من چه خواهد کردن؟

ساغر به خمار من چه خواهد کردن؟

گر عشق هزار شمع داغ افروزد

با این شب تار من چه خواهد کردن؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

وبرانی عشق، باشد آباد شدن

از قید هزار منت آزاد شدن

ناخن به خراش سینه داریم حزین

نبود هنری، امّت فرهاد شدن

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

ای بستهٔ آب و گل، چه خواهی کردن؟

ز اخوان صفا خجل چه خواهی کردن؟

دندان به جگر، گر نفشارد دردی

بی درد! به کار دل چه خواهی کردن؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

معنی طلبی، بساط صورت ته کن

بگذار حزین فسانه، ساز ره کن

در مجلس حال، قال را ره نبود

دل می خواهی زبان خود کوته کن

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

پیش کرمت دست تهی آوردم

نزد تو، کمیّ و کوتهی آوردم

بیماری هجر داشتم، جام وصال

نوشیدم و رویی به بهی آوردم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

گر قدر به روستا نمی دارندم

در مصر معظّمان خریدارندم

تنها شده ام کنون درین غربتگاه

یاران به دیار خویش بسیارندم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

تا کی گل عیش در چمنها جویم؟

آوارهٔ خود را به وطنها جویم؟

در پیچ و خم زلف بتان می گردم

شاید دل خود، درین شکنها جویم

حزین لاهیجی
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
sunny dark_mode