مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
دلم جای غم جانانه کردند
مقام گنج در ویرانه کردند
ز چشم ساقیم دیوانه کردند
سیه مستم ازین پیمانه کردند
کجا شایسته دام است مرغی
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰
مگو عشاق را وقتی دلی بود
کجا دل عقده بس مشکلی بود
دلم دانسته در دام تو افتاد
تو پنداری که صید غافلی بود
بخاک از عشق بردم آن حکایت
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷
خونم نریزد، آن غمزهٔ مشکل
صیاد زیرک، من صید غافل
از قرب جانان، ما را چه حاصل
بحرش در آغوش، لب تشنه ساحل
خیزد چه در عشق، از دست و پایی
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۷ - تاریخ فوت میرمحمد
چون میرمحمد شد از این باغ خراب
یک خنده چو گل نکرده بیرون بشتاب
گفت از پی تاریخ وفاتش مشتاق
صد حیف از آن نهال بستان شباب
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۸ - تاریخ فوت مریم
مریم خانم آن مه برج عصمت
چون رفت از این سراچه بر محنت
گفت ازپی تاریخ وفاتش مشتاق
صد حیف از آن گوهر گنج عصمت
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۲۹ - تاریخ فوت میرزا اسمعیل
زین غمکده از لطف خداوند جلیل
چون رفت بخلد میرزااسماعیل
گفت از پی تاریخ وفاتش مشتاق
مسکن بجنان شدش ز افعال جمیل
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۴۵ - تاریخ فوت سیداحمد
سیداحمد ز دور چرخ وارون
چو رفت برون ز غصه دینی دون
گفت از پی تاریخ وفاتش مشتاق
سیداحمد رفت ز دنیا بیرون
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۵۳ - تاریخ تولد عباس میرزا
از مقدم نور چشم ظل اللهی
روشن چو شد آفاق ز مه تا ماهی
تاریخ تولدش رقم زد مشتاق
آمد دری ز درج شاهنشاهی
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۱
چند از ستم فلک درین باغ خراب
گریم چو سحاب
از سوز جگر رود ز چشمم خوناب
مانند کباب
باشد که رهائیم دهد زین تب و تاب
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۲
ای عالم نم عطای روز افزونت
مانند سحاب
عالم ز خم فیض ز حد بیرونت
مست می ناب
در جام همه ز لطف گوناگونت
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۳
گیرم که کسی به مال و زر قارون شد
مرگست ز پی
یا آنکه بعلم و دانش افلاطون شد
کو حاصل وی
اندوختهام همه ز کف بیرون شد
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۴
گر نرد فسون بمن نبازی چه شود
ای شعبدهباز
با بلبل خویش اگر بسازی چه شود
ای گلبن ناز
تو خواجهی من منم کمین بنده تو
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۵
مائیم بهم نشسته یاری دو سه مست
با برگ و نوا
داریم شراب لالهگون در کف دست
موقوف شما
اسباب طرب جمله مهیا کردیم
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۶
نوروز رسید و باز در طرف چمن
شد موسم جوش
گل آمد و عندلیب ازو در گلشن
آمد به خروش
بازآ گل من تو هم درین فصل بهار
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۷
زان سرو سهی که با رقیبان پلشت
همراه چو گشت
افتاد ز بام خلق را از وی طشت
هرجا که گذشت
زخمم به جگر فزون ز مو جست به بحر
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۸ - ماده تاریخ
زین غمکده ناگهان محمد هاشم
شد روی به راه
زد در چمن جنان محمدهاشم
چون گل خرگاه
چون رفت ز دهر از پی تاریخش
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱
سروا سمنا صنوبرا شمشادا
یکبار به پرسش من ناشادا
ورنه ز غمت رو به بیابان آرم
سرگشته چو باد هرچه بادابادا
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲
لطفی بکس ای رشک پری نیست ترا
جز رسم و ره ستمگری نیست ترا
ماهی و سر مهر نداری بکسی
خورشیدی و ذرهپروری نیست ترا
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
یاران که در آغوش و کنارند مرا
وز بیم فراق خسته دارند مرا
تا رفته بخاک اگر سپارند مرا
آن به که روند و واگذارند مرا
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
هرگز نبود ز شومی اختر ما
از باده عیش نشئهای در سر ما
خون جگر و داغ دلست آنچه بود
چون لاله ز صاف و درد در ساغر ما