گنجور

 
مشتاق اصفهانی

خونم نریزد، آن غمزهٔ مشکل

صیاد زیرک، من صید غافل

از قرب جانان، ما را چه حاصل

بحرش در آغوش، لب تشنه ساحل

خیزد چه در عشق، از دست و پایی

کان مانده بر سر، این رفته در گل

خنجر کشیده، حشمت ز مژگان

جان‌ها تپیده، در خون چو بسمل

مجنون زمین‌گیر، از ناتوانی

افتاده هر گرد، دنبال محمل

صد کشته هر سو، در خون تپیده

نه تیغ بیداد، نه دست قاتل

درمانده‌ام سخت، در کار عشقت

هم ناخنم سست، هم عقده مشکل

خوش آنکه گیرم، تنگش در آغوش

بر گردن او، دستم حمایل

نادیده پویم، ره تا کدامست

پشتم به مقصود، یا رو به منزل

خاموش مشتاق، کز ناله‌ات کشت

روحانیان را در خون تپان دل

 
 
 
عنصری

خورشید خراسان و خدیو زابل

از نخشب و کش بهار گردد کابل

غل بر یبغو نهاد و پل بر جیحون

جیحون به پل دارد و یبغوی به غل

ابوسعید ابوالخیر

پرسید کسی منزل آن مهر گسل

گفتم که: دل منست او را منزل

گفتا که: دلت کجاست؟ گفتم: بر او

پرسید که: او کجاست؟ گفتم: در دل

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از ابوسعید ابوالخیر
خواجه عبدالله انصاری

من آن توام تو آن من باش ز دل

بستاخی کن چرا نشینی تو خجل

گر جرم همه خلق کنم پاک بحل

در مملکتم چه کم شود؟ مشتی گل

ازرقی هروی

گر خواهی ، ازین حشمت والا بمثل

بر تارک خورشید نهی پای محل

مر جاه ترا خدای ما ، عزوجل

جاوید رقم ز دست بر لوح ازل

قطران تبریزی

گویند مرا بهجر آن ماه چگل

برنه ز شکیب و صبر زنجیر بدل

زنجیر بدل چه سود از صبر که هست

زلفین چو زنجیرش زنجیر گسل

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه